میخ آهنی باشم هم
در قلب تو فرو نمیروم
باید به دیواری گچی بسنده کنم در خانهی سالمندان
که قاب کوچکی بهم بند کنند
برای به یاد آوردن زیبایی از دست رفته
یا میخی که به درد آویختن کلید انباری بخورد
کلیدی که سالی یک بار هم به کار نمیآید
یا میخی آهنی که به گَلَش تسبیح و آیت الکرسی انداختهاند
تا خانه و اهل خانه را بیمه کند
و اهل خانه سالهاست به خانه بازنگشتهاند
و سینهکش قبرستان خوابیدهاند
همینقدر غمانگیز باید بوده باشم
میخ زنگزدهای که در لاستیک اتوبوسی رفته
قلب لاستیک را شکسته و ترکانده
و اتوبوس اکنون در درههای گردنه حیران فروخفته است
صدای خندهی کودکان به گریه تبدیل نشد هرگز
میخ خودش را از لاستیک بیرون کشید
و خودش را در رودخانه غرق کرد
همینقدر غمناک همینقدر زنگزده
میخی در اعماق رودخانهام که هر چقدر میخواهد جان بکند زنگ میزند و تمام نمیشود
با این روضهای که خواندم
دیگر مشخص است
میخ آهنی باشم هم
در قلب تو فرو نمیروم
و سر کج میکنم در مغازه تابوتسازی تا نوبت شود
در قلب تو فرو نمیروم
باید به دیواری گچی بسنده کنم در خانهی سالمندان
که قاب کوچکی بهم بند کنند
برای به یاد آوردن زیبایی از دست رفته
یا میخی که به درد آویختن کلید انباری بخورد
کلیدی که سالی یک بار هم به کار نمیآید
یا میخی آهنی که به گَلَش تسبیح و آیت الکرسی انداختهاند
تا خانه و اهل خانه را بیمه کند
و اهل خانه سالهاست به خانه بازنگشتهاند
و سینهکش قبرستان خوابیدهاند
همینقدر غمانگیز باید بوده باشم
میخ زنگزدهای که در لاستیک اتوبوسی رفته
قلب لاستیک را شکسته و ترکانده
و اتوبوس اکنون در درههای گردنه حیران فروخفته است
صدای خندهی کودکان به گریه تبدیل نشد هرگز
میخ خودش را از لاستیک بیرون کشید
و خودش را در رودخانه غرق کرد
همینقدر غمناک همینقدر زنگزده
میخی در اعماق رودخانهام که هر چقدر میخواهد جان بکند زنگ میزند و تمام نمیشود
با این روضهای که خواندم
دیگر مشخص است
میخ آهنی باشم هم
در قلب تو فرو نمیروم
و سر کج میکنم در مغازه تابوتسازی تا نوبت شود