یکشنبه، دی ۲۴، ۱۳۹۱

گردن‌کلفت کله‌گنده رفت آب بخوره افتاد تو حوضک


لی‌لی‌لی‌حوضک
جریان انحرافی اومد آب بخوره
افتاد تو حوضک
اولی گفت بریم درش بیاریم
دومی گفت ما که طناب نداریم بهتره ال‌سی باز کنیم
سومی گفت بهتره اصلا بانک بزنیم چون از بانک‌زدن راحت‌تره
چهارمی گفت نون تو ساخت و سازه، مسکن بسازیم
پنجمی گفت نون تو تنوره، بهتره هتل بسازیم
ششمی گفت من که می‌رم کانادا بغل سلین دیون همسایه‌شون شم
هفتمی گفت پس اون همسایه‌تون چی؟
هشتمی گفت فیل هوا کنیم
نهمی گفت پس بریم دوباره جن‌گیر بیاریم
دهمی گفت من می‌گم بهتره همون مفاسد اقتصادی کنیم
یازدهمی گفت ماشین و غذای جک و جوونور وارد کنیم  ارز دارو که هست
دوازدهمی گفت رسانه بزنیم خبرگزاری بزنیم اگه جواب نداد اساماس سند تو آل هم بزنیم
سیزدهمی گفت بابا جان، یکی از چاله افتاده تو چاه، درسته ما طناب نداریم ولی سنگ که داریم. و سنگ رو انداخت ته چاه و همه هاج و واج موندند این سنگ رو چطوری از چاه دربیارن
اولی دوباره گفت: کی مونده و کی مونده؟ من من گردن‌کلفت و کله‌گنده. […]

نتیجه‌گیری:
ای بابا. ما رو چه به لی‌لی‌لی‌حوضک انحرافی؟ بهتره ما انحرافی‌بازی در نیاوریم و راست شکم‌مان را بگیریم و راه خودمان را برویم که گربه‌هه شاخ‌مان نزند.




منتشرشده در روزنامه شرق، 24 دی 1391، ستون از هر نظر بی‌ضرر
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در اینترنت بازنشر می‌کنم.)

+ عکس از اینجا