قزوینی تابستان از بغداد میآمد. گفتند: آنجا چه میکردی؟
گفت: عرق.
:)
عالمی تابستان به کیش رفته بود. گفتند: آنجا چه میکنی؟
گفت: عرق.
:(
ادبیات تطبیقی ما و عبید زاکانی
+ ادبيات تطبيقى ما و دیگران
گفت: عرق.
:)
عالمی تابستان به کیش رفته بود. گفتند: آنجا چه میکنی؟
گفت: عرق.
:(
ادبیات تطبیقی ما و عبید زاکانی
+ ادبيات تطبيقى ما و دیگران