فکر میکنم نسبت ما کاربران اینترنت، به زندگی و جامعه و مشکلات و معضلات آن - تا حدودی - شبیه نسبت من به فوتبال بهخصوص بازی فوتبال ایران است.
توضیح میدهم؛
ما خبر خودسوزی در ایلام، خبر آتشسوزی در مدرسهای کپری، خبر قتل عام داعش در عراق، خبر آتشسوزی در خیابان جمهوری، خبر زندانی شدنها، خبر توقیف مطبوعات، خبر جمعآوری فلانکتاب، خبر افتادن دیوار بتنی روی دختری در تبریز، خبر خشکشدن دریاچه ارومیه، خبر خشکشدن زایندهرود و کارون، خبر اعتراض با درآوردن لباس، خبر اعتصاب غذا، خبر تولد نوزادان نارس به خاطر تاثیر امواج آسیبزننده... و در کل خبر خبرهای زیادی را میخوانیم و همینپشت کامپیوتر نسبت به آن خیلی سریع واکنش نشان میدهیم؛ یا مثبت یا منفی.
اما انگار هیچکدام اینها مسالهی ما نیست. عرض میکنم چرا.
با نوشتن یک پست اینترنتی، یا همخوانکردن متن یا عکسی، یا نوشتن کامنتی، یا زدن لایکی، خیال میکتیم حمایت یا اعتراض کردیم و لابد واقعا حمایت یا اعتراض میکنیم چون بعد از این حمایت یا اعتراض حسی از آرامش ما را در بر میگیرد. ما به آرامش میرسیم چون مسوولیت اجتماعیمان را انجام دادیم.
لابد خیلی از کاربران اینترنت اهل ورزش هستند و شاید ورزشکاران علاقهی بیشتری به تماشای ورزش دارند. مثل تماشای بازی تختهنرد دیگران. نمیدانم.
برگردم سر حرفی که زدم؛
اما انگار هیچکدام اینها مسالهی ما نیست. مثل فوتبال که مسالهی من نیست و تصویری که میبینم تاثری از خوشی یا اشتیاق و اضطراب به وجود نمیآورد، چون نه در میدان هستم، نه دور گود نشستهام، نه تجربه لذت بردن از فوتبال و دویدن دنبال توپ را دارم.
خلاصه حرفم را اینطوری جمع میکنم که؛
من از تماشای تصویر فوتبال به وجد نمیآیم. از تماشای تصویر خون منقلب نمیشوم. اما تماشای فوتبال بچهها در کوچه سرگرمم میکند. تماشای خون در خیابان ویرانم میکند.
تا نظر شما چه باشد.
توضیح میدهم؛
ما خبر خودسوزی در ایلام، خبر آتشسوزی در مدرسهای کپری، خبر قتل عام داعش در عراق، خبر آتشسوزی در خیابان جمهوری، خبر زندانی شدنها، خبر توقیف مطبوعات، خبر جمعآوری فلانکتاب، خبر افتادن دیوار بتنی روی دختری در تبریز، خبر خشکشدن دریاچه ارومیه، خبر خشکشدن زایندهرود و کارون، خبر اعتراض با درآوردن لباس، خبر اعتصاب غذا، خبر تولد نوزادان نارس به خاطر تاثیر امواج آسیبزننده... و در کل خبر خبرهای زیادی را میخوانیم و همینپشت کامپیوتر نسبت به آن خیلی سریع واکنش نشان میدهیم؛ یا مثبت یا منفی.
اما انگار هیچکدام اینها مسالهی ما نیست. عرض میکنم چرا.
با نوشتن یک پست اینترنتی، یا همخوانکردن متن یا عکسی، یا نوشتن کامنتی، یا زدن لایکی، خیال میکتیم حمایت یا اعتراض کردیم و لابد واقعا حمایت یا اعتراض میکنیم چون بعد از این حمایت یا اعتراض حسی از آرامش ما را در بر میگیرد. ما به آرامش میرسیم چون مسوولیت اجتماعیمان را انجام دادیم.
لابد خیلی از کاربران اینترنت اهل ورزش هستند و شاید ورزشکاران علاقهی بیشتری به تماشای ورزش دارند. مثل تماشای بازی تختهنرد دیگران. نمیدانم.
برگردم سر حرفی که زدم؛
اما انگار هیچکدام اینها مسالهی ما نیست. مثل فوتبال که مسالهی من نیست و تصویری که میبینم تاثری از خوشی یا اشتیاق و اضطراب به وجود نمیآورد، چون نه در میدان هستم، نه دور گود نشستهام، نه تجربه لذت بردن از فوتبال و دویدن دنبال توپ را دارم.
خلاصه حرفم را اینطوری جمع میکنم که؛
من از تماشای تصویر فوتبال به وجد نمیآیم. از تماشای تصویر خون منقلب نمیشوم. اما تماشای فوتبال بچهها در کوچه سرگرمم میکند. تماشای خون در خیابان ویرانم میکند.
تا نظر شما چه باشد.