تهران همسایهی ما بود
میگویند
کمر همتش را میخواست ببندد اما
هر شب خواب خمپاره میدید و
با صدای جیغ گربهای که زیر چرخ ماشینی همارز دارو میرفت
از خواب میپرید و تبخال میزد
تهران همسایهی ما بود
یک روز صبح زود
رفت تا خودش را در سد کرج غرق کند
اما به کوه زد و سر از کافهای در ساحل نوشهر درآورد
و تا صبح بالا آورد
تهران همسایهی ما بود
دیگر به خانه برنگشت
و ما یک ظهر تابستان
شیشههای خانهاش را با سنگ شکستیم
تهران همسایهی ما بود
با اینکه رفتنش گریه ندارد
اما
از وفتی که رفته است
از آسمان گربه میبارد
میگویند
کمر همتش را میخواست ببندد اما
هر شب خواب خمپاره میدید و
با صدای جیغ گربهای که زیر چرخ ماشینی همارز دارو میرفت
از خواب میپرید و تبخال میزد
تهران همسایهی ما بود
یک روز صبح زود
رفت تا خودش را در سد کرج غرق کند
اما به کوه زد و سر از کافهای در ساحل نوشهر درآورد
و تا صبح بالا آورد
تهران همسایهی ما بود
دیگر به خانه برنگشت
و ما یک ظهر تابستان
شیشههای خانهاش را با سنگ شکستیم
تهران همسایهی ما بود
با اینکه رفتنش گریه ندارد
اما
از وفتی که رفته است
از آسمان گربه میبارد