سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۹

یک عاشقانه‌ی رئالیسم که چادرش بوی دارچین می‌دهد

نذری که بپزی
کاسه‌ی چینی گل‌سرخی را که برداری،
شله‌زرد را فوت کنی تا شکل بگیرد،
با دارچین
اسم من را روش بنویسی
با خلال پسته و خلال بادام دورش را گل بکشی
بیایی دم خانه‌ی ما
خدا خدا کنی که من در را باز کنم...
عشق یعنی این؟


نه. عشق یعنی
چادرت را باد بدهی
تا من گوشواره‌هات را ببینم
که دلم بلرزد