یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۰

امیدواری‌ها...

برای آخرین شماره‌ی روزنامه یک یادداشت مفصل نوشته بودیم و هفت‌سین‌های کاربردی پیشنهاد داده بودیم که مثلا هیات دولت چه هفت‌سینی به دردش می‌خورد، مجلس چه هفت‌سینی به کارش می‌آید و غیره، که طبق معمول مشمول تعمیرات داخلی شد این کاناپه هم.
و طبق معمول در روزنامه، جز مقام مدیرمسوول، همه موافق بودند که چاپ شود، که دست بر قضا چاپ نشد. حالا ساعت آخر کار روزنامه در آخرین روز کاری اسفند نود است و من مانده‌ام که آن عیدی خوب را اگر نتوانم برای شما اینجا منتشر کنم، جاش چه هدیه‌ای تقدیم‌تان کنم. که به فکرم افتاد چند شعر طنز را - که اصلا بوی سیاست نمی‌دهد و با انتشارش به هیچ جا و هیچ کس و هیچ جای کسی برنمی‌خورد - به عنوان تشکر از این‌که در همه‌ی این روزها کاناپه را خواندید و دل‌گرمی و پشت‌گرمی نویسنده‌ی این ستون بودید پیشکش شما کنم. به همراه عیدمبارکی‌ها و شادباش‌ها و امیدواری‌ها... 

توضیح 1: در روزنامه سطر اول "شعری برای محمود دولت‌آبادی" با تغییر و یا از قلم‌افتادگی سهوی یا تعمیرات داخلی چاپ شده که شیوه‌ی درست آن اینجا اصلاح می‌شود.
توضیح 2: شیوه‌ی نوشتن "شعری برای عباس کیارستمی" در روزنامه به علت کمی جا تغییر کرده و در یک سطر آمده که معنای مورد نظر را در آن حالت از بین می‌رود. شیوه‌ی درست آن اینجا اصلاح می‌شود. 

شعری برای محمود دولت‌آبادی
در این زمستان سخت
برای این‌که بهمن بزرگ با خود نبردش
بهمن کوچک
دود می‌کرد 

شعری برای عباس کیارستمی
عب
باس
س
کی
یا
رس
تم
می 

شعری برای سیرابی
من سیرابم
سیراب عشق
سیراب تو
سیراب چشم تو
سیراب گوش تو
سیراب زبان تو
سیراب شیردان، سیراب کله پاچه، سیراب سیرابی... 

شعری برای عشق 
برای عشق 
چگونه می‌توان شعر نوشت
وقتی
باید
برای عشق چک نوشت 

شعری برای نیازمندی‌ها
برای فصل بارندگی
به معشوقه‌ای با چتر ِ دو نفره نیاز دارم
برای فصل زمستان
به معشوقه‌ای
با کلبه‌ای گرم
و توانایی پختن یک کاسه سوپ ِ خوب

برای فصل بهار و تابستان
خودم از پس کارهایم برمی‌آیم
دیگر به شما زحمت نمی‌دهم 

شعری برای رخت‌چرک‌ها
اثر عشق تو
مثل قرمزیِ لباسی که رنگ می‌دهد
روی تمام لباس‌هایم پیداست
و بی‌پدر با هیچ وایتکسی هم نمی‌‎رود

شعری برای سوانح طبیعی
صاعقه است نگاه تو
سیل است اشک تو
آتشفشان است قهر تو
زلزله است دعوای تو

ای بر پدر تو
چقدر خرابی به بار آورده‌ای



 منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، 28 اسفند 90
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)