شب عید تلویزیون ایران را تا چهار و پنج صبح اگر دیده باشید، متوجه شدید که عملا شو رنگارنگ یا طنین بود، پوشیده و بی فکل و کروات، وسطش هم عکس گل و بته پخش میکردند. حالا آنها که بیدار ماندند لابد بخت دیدن این بازار مسگرهای پر سر و صدا را بیشتر داشتهاند، آنقدری که به اندازهای صدای اضافه و خارج از قاعده به اسم برنامهی ویژهی نوروزی شنیدهاند که دیگر صدای توپ در کردن را از صدای خندهی تصنعی مجری تشخیص ندادهاند.
مجریهای ایرانی برای اینکه ثابت کنند با هر بازیگر و خوانندهی نیمهمشهور یا شهرهای، از قبل رفاقت دارند، جلوی دوربین با او شوخی دستی میکنند یا یک چیز احمقانهای از روز قبل میگویند و الکی میخندند. مهمان بدبخت هم بیخبر از همهجا زل میزند به مجری و سعی میکند در خنده همراهیاش کند. یعنی مجری چنان کول است که از قبل با فلانی حشر و نشر داشته. حتا اگر اجازه داشتند حولهی استخر پهن میکردند لبهی صندلی که یعنی با فلانی از شنا میآییم و لابد اگر اجازهی بیشتر داشتند میگفتند رنگ مایواش به چشمهاش نمیآمده. خب به مخاطب چه؟ دوتا سوال درست و حسابی کنید، دوتا نوشتهی خوب بگذارید توی جیبتان که هر چی به دهنتان رسید نگویید. مخاطب به هر حال هر قدر صداش بلند نشود، باز دلیلی ندارد که کمفروشی و بنجلفروشی کنیم چون آنتن زنده منحصر است و کانال دیگری در کار نیست. وقتی تلویزیون خصوصی نباشد همین میشود که شده. کسی نگران آنتن نیست، نگران مخاطب نیست که کانال را عوض کند. حس رقابت که نباشد با بیل برنامه پر میکنند. قبح پر کردن برنامه با بیل هم ریخته است، وگرنه دلیلی نداشت چنین فاجعههایی روی آنتن برود. این شیوهی برنامهسازی که کپی ریخت و شمایل برنامههای موفق تلویزیونهای خارجی است عیبی ندارد، اما علاوه بر ریخت و قیافه و کادرهای متعدد و بسته از مجری، یک مقدار به محتوا هم توجه کنند، عزیزان، بد نیست.
از آن طرف تلویزیونهای فارسی فرنگی که فقط موزیک پخش میکنند، تحت تاثیر تلویزیون ایران، اصرار دارند کار بنجل تحویل مخاطب بدهند. متاسفانه چیزی هم به ذهنشان نمیرسد؛ جز مصاحبه با خوانندهها. چنان با حیرت گفتوگو با خوانندگان را برای نوروز تبلیغ میکنند، انگار آنجا هم پخش شو و ترانه از تلویزیون و آوردن خواننده جلوی دوربین تابو شکستن است و تنها شب عید آزاد میشود.
از این گذشته، کسی نیست بگوید وقتی با اعتماد به نفس زیاد و به عنوان مجریای توانا، لباسهای نو و عیدت را میپوشی و میآیی جلوی دوربین، باید بدانی گفتوگو علاوه بر لباس نو و داشتن چیزی شبیه اعتماد به نفس، یک فن است و نیازمند کسب مهارت و تجربه. اینکه فلان خواننده را از جلو ببینی بپرسی چند سال است خوانندهای واقعا مضحک است. یا خلاقانهترین سوالی که از این دست تا به حال به زبان مجریها آمده است اینکه وقتی بچه بودی فکر میکردی به اینجا برسی؟
طرف میگوید بله یا نه.
آنوقت سوال بعدی این است: فکر میکنی بیست سال دیگر کجا هستی؟
طرف میگوید من به جایی که میخواهم الان رسیدهام و آرزویی ندارم.
یعنی طرف چهارتا شش و هشت خوانده و توی عروسی ملت باهاش کمر را جنباندهاند رسیده به جایی که میخواسته. خب، این عیبی ندارد، هر کسی به یک جا میخواهد برسد، منتها گفتوگوگر ماهر میتواند از چنین فردی هم حرف شنیدنی بکشد بیرون، برای همین اسم این کار گفتوگو است، وگرنه بهش میگفتند ماست و خیار. ماست یعنی گفتوگوگر غیرحرفهای.
اعلب مجریهای خنک تلویزیون داخلی، هم بیاستعداد هستند هم بیانگیزه و هم بیسواد. مجریهای تلویزیونهای غیر خبری آنطرف هم اغلب جای اینکه بایستند توی صف و بروند از فلان فرد امضا بگیرند، چون تلویزیون اموال پدرشان است، یا با رفقا پول گذاشتهاند روی هم و تلویزیون زدهاند، جلوی دوربین سر از تخم درمیآورند و مجری برنامه زنده میشوند.
هیچکدام میل به خلق اثر و کار خلاقانه ندارند، چون نه کسی از آنان میخواهد، نه به فکر خودشان میافتد. اگر هم به فکر کاری متفاوت و بهتر بیفتند ترس از اینکه اثرشان نظر مدیرشان را که به اثرهای دم دستی و سطحی عادت کرده، تامین نکند و از لطف او در قالب "برآورد" محروم شوند، آنها را از انجام هر کار خلاقه و غیرخلاقه منصرف میکند.
این میان تلویزیون بیبیسی کف خواسته و توقع مخاطب فارسی را ارتقا داد. از طرفی - خوشبختانه - چارهای هم در این تلویزیون نیست تا استاندارد برنامهسازی بیبیسی را رعایت کنند. تلویزیون من و تو نیز که ذائقهی مخاطب عامتر را با تولیدات و انتخابهایی آگاهانه و هوشمند تغییر داده است، از بحث ما جدا هستند. پس اینکه بدون چک و چانه و جنگهای رسانهای، این دو شبکه مخاطبهای گوناگون سرگردان تلویزیونهای داخلی و خارجی فارسیزبان را جذب خود میکنند، و خواب مدیران این سو و آن سو را گرفتهاند، چیز عجیبی به نظر نخواهد آمد.
وقتی در تلویزیون دولتی شخص کارمند است گل بکارد یا گل بزند حقوقش را میریزند توی حسابش، پس مجری و برنامهساز و نویسندهی چنین سیستمی با مسوول مهر زدن برگههای مرخصی در اتاق بایگانی هیچ فرقی ندارد و نیازی به تغییر یا خلق اثری متفاوت نمیبیند. طبیعی است که سالی چند بار هم روز رسانه و خبرنگار و چه و چه به هم جایزه میدهند و از هم تعریف میکنند. چون در میدانی نیستند که داور داشته باشد و کار آنها را با کار دیگران و کل تولیدات را با استانداردهای برنامهسازی بسنجد. حجم زیاد پخش برنامههای خودستایی و تشویق کردن خود، حالا سریال ساخته باشند یا برنامهی خانواده فرقی ندارد، در طول سال در این رسانه موید همین موضوع است. بیچاره مخاطب که هم باید آن معجون مسموم را در تلویزیون خانهاش مصرف کند و هم اینکه به صورت زنده تقدیر از دستاندرکاران آش کشک خالهی تلویزیون را ببیند.
از آنسو و در فرنگ وضع وخیمتر است. برخلاف آنچه تصور میکنیم چون به غرب برسیم از قافله عقب نمیمانیم.
از آن طرف تلویزیونهای فارسی فرنگی که فقط موزیک پخش میکنند، تحت تاثیر تلویزیون ایران، اصرار دارند کار بنجل تحویل مخاطب بدهند. متاسفانه چیزی هم به ذهنشان نمیرسد؛ جز مصاحبه با خوانندهها. چنان با حیرت گفتوگو با خوانندگان را برای نوروز تبلیغ میکنند، انگار آنجا هم پخش شو و ترانه از تلویزیون و آوردن خواننده جلوی دوربین تابو شکستن است و تنها شب عید آزاد میشود.
از این گذشته، کسی نیست بگوید وقتی با اعتماد به نفس زیاد و به عنوان مجریای توانا، لباسهای نو و عیدت را میپوشی و میآیی جلوی دوربین، باید بدانی گفتوگو علاوه بر لباس نو و داشتن چیزی شبیه اعتماد به نفس، یک فن است و نیازمند کسب مهارت و تجربه. اینکه فلان خواننده را از جلو ببینی بپرسی چند سال است خوانندهای واقعا مضحک است. یا خلاقانهترین سوالی که از این دست تا به حال به زبان مجریها آمده است اینکه وقتی بچه بودی فکر میکردی به اینجا برسی؟
طرف میگوید بله یا نه.
آنوقت سوال بعدی این است: فکر میکنی بیست سال دیگر کجا هستی؟
طرف میگوید من به جایی که میخواهم الان رسیدهام و آرزویی ندارم.
یعنی طرف چهارتا شش و هشت خوانده و توی عروسی ملت باهاش کمر را جنباندهاند رسیده به جایی که میخواسته. خب، این عیبی ندارد، هر کسی به یک جا میخواهد برسد، منتها گفتوگوگر ماهر میتواند از چنین فردی هم حرف شنیدنی بکشد بیرون، برای همین اسم این کار گفتوگو است، وگرنه بهش میگفتند ماست و خیار. ماست یعنی گفتوگوگر غیرحرفهای.
اعلب مجریهای خنک تلویزیون داخلی، هم بیاستعداد هستند هم بیانگیزه و هم بیسواد. مجریهای تلویزیونهای غیر خبری آنطرف هم اغلب جای اینکه بایستند توی صف و بروند از فلان فرد امضا بگیرند، چون تلویزیون اموال پدرشان است، یا با رفقا پول گذاشتهاند روی هم و تلویزیون زدهاند، جلوی دوربین سر از تخم درمیآورند و مجری برنامه زنده میشوند.
هیچکدام میل به خلق اثر و کار خلاقانه ندارند، چون نه کسی از آنان میخواهد، نه به فکر خودشان میافتد. اگر هم به فکر کاری متفاوت و بهتر بیفتند ترس از اینکه اثرشان نظر مدیرشان را که به اثرهای دم دستی و سطحی عادت کرده، تامین نکند و از لطف او در قالب "برآورد" محروم شوند، آنها را از انجام هر کار خلاقه و غیرخلاقه منصرف میکند.
این میان تلویزیون بیبیسی کف خواسته و توقع مخاطب فارسی را ارتقا داد. از طرفی - خوشبختانه - چارهای هم در این تلویزیون نیست تا استاندارد برنامهسازی بیبیسی را رعایت کنند. تلویزیون من و تو نیز که ذائقهی مخاطب عامتر را با تولیدات و انتخابهایی آگاهانه و هوشمند تغییر داده است، از بحث ما جدا هستند. پس اینکه بدون چک و چانه و جنگهای رسانهای، این دو شبکه مخاطبهای گوناگون سرگردان تلویزیونهای داخلی و خارجی فارسیزبان را جذب خود میکنند، و خواب مدیران این سو و آن سو را گرفتهاند، چیز عجیبی به نظر نخواهد آمد.
وقتی در تلویزیون دولتی شخص کارمند است گل بکارد یا گل بزند حقوقش را میریزند توی حسابش، پس مجری و برنامهساز و نویسندهی چنین سیستمی با مسوول مهر زدن برگههای مرخصی در اتاق بایگانی هیچ فرقی ندارد و نیازی به تغییر یا خلق اثری متفاوت نمیبیند. طبیعی است که سالی چند بار هم روز رسانه و خبرنگار و چه و چه به هم جایزه میدهند و از هم تعریف میکنند. چون در میدانی نیستند که داور داشته باشد و کار آنها را با کار دیگران و کل تولیدات را با استانداردهای برنامهسازی بسنجد. حجم زیاد پخش برنامههای خودستایی و تشویق کردن خود، حالا سریال ساخته باشند یا برنامهی خانواده فرقی ندارد، در طول سال در این رسانه موید همین موضوع است. بیچاره مخاطب که هم باید آن معجون مسموم را در تلویزیون خانهاش مصرف کند و هم اینکه به صورت زنده تقدیر از دستاندرکاران آش کشک خالهی تلویزیون را ببیند.
از آنسو و در فرنگ وضع وخیمتر است. برخلاف آنچه تصور میکنیم چون به غرب برسیم از قافله عقب نمیمانیم.
آن طرف - در میان موج عظیم تلویزیونهای خارجی و حساسیت آنها به برنامهسازی- شما به عنوان یک ایرانی ترکِ وطنکرده، هر چیزی از تلویزیونت پخش کنی نگران نیستی، چون به هر حال آگهی فروش محصولات (که درصدی از فروش به عنوان هزینهی پخش به صاحب شبکه - اگر خودش صاحب محصول نباشد - پرداخت میشود) مثل محصولات فرمدهنده و بزرگکننده و لاغرکننده را از دست نمیدهی. چون عملا مثل تلویزیونهای این سوی آب، آنجا نیز رقابتی در کار نیست که به صرف پخش هر برنامهی بیارزشی مخاطب و وایسته به آن، یعنی آگهیدهنده، بپرند و بر بام شبکهی دیگری بنشینند.
در هر دوسوی این آب، کسی اصلا تصور نمیکند برنامهسازی تلویزیونی چیزی بیشتر از روشن کردن دوربین فیلمبرداری عاریه در اتاق خانهی اجارهای که اسمش را استودیو میگذارند، است.
تا وقتی نگاه رقابتی در تلویزیون خصوصی نباشد و مدیر تلویزیون و مجموعهاش، انگیزهی پول ساختن و جذب مخاطب نداشته باشد، همین آش و همین کاسه است. پس تا اطلاع ثانوی اگر دست بر قضا شب عیدی در خانه ماندید، پای تلویزیون منتظر نمانید برای با خبر شدن از لحظهی توپ در کردن آغاز سال. چون به حتم آنقدر برنامهی مبتذل میبینید که ترجیح میدهید بخوابید و لحظهی تحویل سال را در رویا سر کنید که رویاهای شب عید حرص و جوش کمتری برای آدم درست میکند و ابتذال کمتری نسبت به تلویزیون دارد.
در هر دوسوی این آب، کسی اصلا تصور نمیکند برنامهسازی تلویزیونی چیزی بیشتر از روشن کردن دوربین فیلمبرداری عاریه در اتاق خانهی اجارهای که اسمش را استودیو میگذارند، است.
تا وقتی نگاه رقابتی در تلویزیون خصوصی نباشد و مدیر تلویزیون و مجموعهاش، انگیزهی پول ساختن و جذب مخاطب نداشته باشد، همین آش و همین کاسه است. پس تا اطلاع ثانوی اگر دست بر قضا شب عیدی در خانه ماندید، پای تلویزیون منتظر نمانید برای با خبر شدن از لحظهی توپ در کردن آغاز سال. چون به حتم آنقدر برنامهی مبتذل میبینید که ترجیح میدهید بخوابید و لحظهی تحویل سال را در رویا سر کنید که رویاهای شب عید حرص و جوش کمتری برای آدم درست میکند و ابتذال کمتری نسبت به تلویزیون دارد.