بلند میشوم یک استکان چای بریزم
ساده و بیهیچ آرایهی ادبی
در آشپزخانه
تمام شعرهای جهان را مرور میکنم
تمام معشوقکان جهان را مرور میکنم
تمام چایهای جهان را مرور میکنم
تیبگخوری
از مردانگی افتادن است
همه از اصل افتادهایم
و قوری در کابینت قولنج کرده است
آشپزخانه گاهی
اتاق انفرادی است
استکان و کاسهبشقابی که تو به آن دست زدهای
دست به دست هم دادهاند
که از من نَسَق بکشند
و مرا مُقُر بیاورند
اعتراف میکنم
تو نیستی
و قاضی محق است اقدامات تلافیجویانهی من را
به حذف دستان تو از دستان من
به حذف چشمانت از چشمانم
به حذف لبانت از لبانم
به حذف تو از ائتلاف ما ربط دهد
من مقر آمدم تو نیستی
اما به نبودنت در طول روایت تن نمیدهم
و این حذف، حذف به قرینهی لفظی نیست؛
بازی سادهی زبانی است
مثل پدری که همه کلاههایی را که سرش گذاشتهاند
سر دختری میگذارد که پسرش دوستش دارد
نه.
صندلیای که روبهروی من خالی است خالی است
آشپزخانه از وزن افتاده من از قیافه افتادهام و قافیه را باختهام
در استکان چای میریزم
بیهیچ حرف اضافه
+ شبانه بی شاملو
ساده و بیهیچ آرایهی ادبی
در آشپزخانه
تمام شعرهای جهان را مرور میکنم
تمام معشوقکان جهان را مرور میکنم
تمام چایهای جهان را مرور میکنم
تیبگخوری
از مردانگی افتادن است
همه از اصل افتادهایم
و قوری در کابینت قولنج کرده است
آشپزخانه گاهی
اتاق انفرادی است
استکان و کاسهبشقابی که تو به آن دست زدهای
دست به دست هم دادهاند
که از من نَسَق بکشند
و مرا مُقُر بیاورند
اعتراف میکنم
تو نیستی
و قاضی محق است اقدامات تلافیجویانهی من را
به حذف دستان تو از دستان من
به حذف چشمانت از چشمانم
به حذف لبانت از لبانم
به حذف تو از ائتلاف ما ربط دهد
من مقر آمدم تو نیستی
اما به نبودنت در طول روایت تن نمیدهم
و این حذف، حذف به قرینهی لفظی نیست؛
بازی سادهی زبانی است
مثل پدری که همه کلاههایی را که سرش گذاشتهاند
سر دختری میگذارد که پسرش دوستش دارد
نه.
صندلیای که روبهروی من خالی است خالی است
آشپزخانه از وزن افتاده من از قیافه افتادهام و قافیه را باختهام
در استکان چای میریزم
بیهیچ حرف اضافه
+ شبانه بی شاملو