شب
از آغاز روز
گریبانم را میگیرد
من
با مشتی آب
قیر شب را از صورتم میخواهم بشویم
چونان کارگری ساده
صبح به صبح
با قیر
گونههایم را قیرگونی میکنم
تا جلوی نشت اشکهایم را بگیرم
شب
از آغاز روز
همچون مرگ از آغاز تولد
همچون درد از آغاز لذت
همچون شک از آغاز عشق
همچون رفتن از آغاز آمدن
همچون خون از آغاز خنده
بیرون میجهد
و من با مشتی آب میخواهم صورتم را بشویم
از آغاز روز
گریبانم را میگیرد
من
با مشتی آب
قیر شب را از صورتم میخواهم بشویم
چونان کارگری ساده
صبح به صبح
با قیر
گونههایم را قیرگونی میکنم
تا جلوی نشت اشکهایم را بگیرم
شب
از آغاز روز
همچون مرگ از آغاز تولد
همچون درد از آغاز لذت
همچون شک از آغاز عشق
همچون رفتن از آغاز آمدن
همچون خون از آغاز خنده
بیرون میجهد
و من با مشتی آب میخواهم صورتم را بشویم