در کل "همه" تحلیلگر "همه" مسائل هستیم و برای هر موضوعی نسخه نهایی را میپیچیم. سیاست و اقتصاد و خاورمیانه و فرهنگ و هنر و غیره هم ندارد. خواهش میکنم چندشهروند معمولی با حضور در رسانهها نظراتشان را مطرح کنند تا "ما تحلیلگران" و "ما کارشناسان" و "ما روزنامهنگاران" ببینیم نظر خود ملت چیست. و در کل چندچندیم.
بحث کردن با قلع و قمع کردن فرق دارد. شوخی کردن با مسائل و اشخاص هم با خاک یکسان کردنشان فرق دارد. انتقاد با تخریب فرق دارد. انتقاد باید طوری باشد که طرف بتواند خودش را اصلاح کند، نه چنان که نتواند بلند شود و زمینگیر شود. در تاریخ نمونههای گلدرشت کم نداریم که خودمان از بین میبریم، و برای بازسازی دوبارهاش به چهکنم چهکنم افتادهایم.
بحث - سیاسی و غیرسیاسیاش - امری نیست که به آدم الهام شود. آدم باید دوزار مطالعه کرده باشد، مداقه کرده باشد، دیده باشد و شنیده باشد تا بتواند به تحلیل برسد. همین "ما کارشناسان" هستیم که میشویم "ما مسوولان" و به صورت دیمی کار را پیش میبریم. همین است که یاس را عمومی ترویج میکنیم، امید را میسوزانیم، فرصتها را از بین میبریم و بعد آه میکشیم.
کمتر کسی است که هم برای موضوعات سیاسی، هم مسائل اقتصادی، هم مشکلات فرهنگی، هم بحرانهای منطقه و جهان، صاحبنظر و البته صاحب "نظر نهایی" باشد. هر کدام از مسائل، کارشناسان خبره خودش را دارد. باید بیاموزیم کمی مطالعه کنیم. ببینیم نظرات صاحبنظران چیست. بعد نظرمان را مطرح کنیم.
هرچند بعضی از کسانی که به عنوان خبره و کارشناس مطرح هستند - هم داخل و هم خارج و هم داخل قدرت و هم خارج از قدرت - اصولا کجدار و مریز و به صورت بیدرد سر "آزمون و خطا" جامعه را پیش میبرند. و هزینه زیادی را به جامعه تحمیل کردهاند و میکنند.
به نظرم رفتار سیاسی ما دقیقا شبیه وقتی است که در خیابان و اتوبان تصادف میشود. همه میزنیم کنار و میشویم کارشناس. صدتا مثال هم میزنیم که ثابت کنیم چرا طرف اشتباه کرده، چرا تصادف کرده، چرا کارش به اینجا کشیده. بعد هم برای آیندهاش کلی اظهار نظر میکنیم و میگوییم خری اگر این نسخه که برات نوشتم را برای آینده و زندگیت نپیچی.
بدبختی دوتا حرکت ساده کمکهای اولیه هم بلد نیستیم که جان طرف را نجات دهیم یا براش وقت بخریم که آمبولانس برسد، بعد میخواهیم به جای کمکهای اولیه، کمکهای حیاتی بهش بدهیم که زندگیاش زیر و رو شود. حالا نمیبینیم بندهخدا خودش زیر و رو شده و ماشینش زیر و رو شده و حالش زیر و رو شده است.
بعد هم سوار ماشینمان میشویم و با خیال راحت خر خودمان را میرانیم و میرویم پی کارمان.
تنها نتیجه این است که:
1- جلوی زن و بچهمان خیلی جهاندیده و تیز و بز جلوه کنیم.
2- کارشناس بیمه و پلیس و اورژانس دیر برسند سر صحنه تصادف و طرف از دنیا برود.
3- و در نهایت هم عین خیالمان نیست علاوه بر ضرری که کارشناسی غلط مان به شخص وارد کرده، ترافیک شدیدی به وجود میآوریم و جامعه به دلیل هزینهای که ما بهشان تحمیل میکنیم، دیرتر به زندگیشان میرسند.
+ دارم بلند فکر میکنم
بحث کردن با قلع و قمع کردن فرق دارد. شوخی کردن با مسائل و اشخاص هم با خاک یکسان کردنشان فرق دارد. انتقاد با تخریب فرق دارد. انتقاد باید طوری باشد که طرف بتواند خودش را اصلاح کند، نه چنان که نتواند بلند شود و زمینگیر شود. در تاریخ نمونههای گلدرشت کم نداریم که خودمان از بین میبریم، و برای بازسازی دوبارهاش به چهکنم چهکنم افتادهایم.
بحث - سیاسی و غیرسیاسیاش - امری نیست که به آدم الهام شود. آدم باید دوزار مطالعه کرده باشد، مداقه کرده باشد، دیده باشد و شنیده باشد تا بتواند به تحلیل برسد. همین "ما کارشناسان" هستیم که میشویم "ما مسوولان" و به صورت دیمی کار را پیش میبریم. همین است که یاس را عمومی ترویج میکنیم، امید را میسوزانیم، فرصتها را از بین میبریم و بعد آه میکشیم.
کمتر کسی است که هم برای موضوعات سیاسی، هم مسائل اقتصادی، هم مشکلات فرهنگی، هم بحرانهای منطقه و جهان، صاحبنظر و البته صاحب "نظر نهایی" باشد. هر کدام از مسائل، کارشناسان خبره خودش را دارد. باید بیاموزیم کمی مطالعه کنیم. ببینیم نظرات صاحبنظران چیست. بعد نظرمان را مطرح کنیم.
هرچند بعضی از کسانی که به عنوان خبره و کارشناس مطرح هستند - هم داخل و هم خارج و هم داخل قدرت و هم خارج از قدرت - اصولا کجدار و مریز و به صورت بیدرد سر "آزمون و خطا" جامعه را پیش میبرند. و هزینه زیادی را به جامعه تحمیل کردهاند و میکنند.
به نظرم رفتار سیاسی ما دقیقا شبیه وقتی است که در خیابان و اتوبان تصادف میشود. همه میزنیم کنار و میشویم کارشناس. صدتا مثال هم میزنیم که ثابت کنیم چرا طرف اشتباه کرده، چرا تصادف کرده، چرا کارش به اینجا کشیده. بعد هم برای آیندهاش کلی اظهار نظر میکنیم و میگوییم خری اگر این نسخه که برات نوشتم را برای آینده و زندگیت نپیچی.
بدبختی دوتا حرکت ساده کمکهای اولیه هم بلد نیستیم که جان طرف را نجات دهیم یا براش وقت بخریم که آمبولانس برسد، بعد میخواهیم به جای کمکهای اولیه، کمکهای حیاتی بهش بدهیم که زندگیاش زیر و رو شود. حالا نمیبینیم بندهخدا خودش زیر و رو شده و ماشینش زیر و رو شده و حالش زیر و رو شده است.
بعد هم سوار ماشینمان میشویم و با خیال راحت خر خودمان را میرانیم و میرویم پی کارمان.
تنها نتیجه این است که:
1- جلوی زن و بچهمان خیلی جهاندیده و تیز و بز جلوه کنیم.
2- کارشناس بیمه و پلیس و اورژانس دیر برسند سر صحنه تصادف و طرف از دنیا برود.
3- و در نهایت هم عین خیالمان نیست علاوه بر ضرری که کارشناسی غلط مان به شخص وارد کرده، ترافیک شدیدی به وجود میآوریم و جامعه به دلیل هزینهای که ما بهشان تحمیل میکنیم، دیرتر به زندگیشان میرسند.
+ دارم بلند فکر میکنم