تماشای
آغاز فصل تازه. نه بهار اصلاحات، نه خزان خدمات. البته نه خدمات پس از
فروش. صرفا خدمات اما نه بیمزد، بلکه بادستمزد و کارمزد بالا و البته با
منت فراوان. یارب مباد کس را مخدوم بیعنایت؛ موجبات خنده. آش کشک خاله، که
نخود هر آشی که در آن بوده و هست، به پای ماست. چه بخوریم چه نخوریم. آش
رشته به رشته. بابام بزغاله کشته. فصل دسترشته. فصل مناسبات نامناسب. فصل
ادبیات عامه نزد خواص. فصل عامه مردم خاص.
حال باید ایمان بیاوریم به آغاز فصلی دیگر. نه بهار نه خزان. نه گرم نه
سرد. گرم و سرد روزگارچشیدهها نیز متحیر هستند. با یک گل بهار نمیشود.
بییک گل نیز زمستان نمیشود. فصل پیچیده. روزها به هم. ماهها به هم. ما
به هم. هر کس سر در گم. هیچ کس سر از کار خودش درنمیآورد. فصل سر کار
گذاشتن فصلی. فصل قمر در عقرب؟ میمون فضانورد در قمر. فصل قمر مصنوعی. فصل
ادبیات در پستو. پسته در انبار. فصل معکوس. فصل عکس همه چیز در آب. فصلی که
شاعران مردد بودند. صدای پای آب؛ به گوش نمیرسد. آب سنگین؟ گوشها سنگین؟
شاید این آب روان میرود تا به گودالی بریزد که در آن هیچ صیادی مروارید
صید نکند. فصل فرضیههای فرض محال که محال نیست. فصل محال. فرض محال.
بیآبی. بیعاری. بیگاری. فصل بیکاری. پر از شغلهای فصلی. و در نهایت،
منطق محکم و متداول برای شما آب ندارد، برای ما که نان دارد. فصل انتخاب
بین آجر کردن نان دیگران، یا نان به نرخ روز خوردن. بد و بدتر. فصل
انحرافی. فصلی که فصل نیست. فصلی نو، که بیتجربه و نابلدیم به آن. فصل
پنجم. نادانسته به اینکه به سرما میزنیم و سوز گداکش، یا به گرما میرسیم
و خرماپزان. فصل حیرانی. آغاز فصلی نو. فصلی خوب؟ فصلی بد؟ فصلی بلافاصله
از فیصلهیافتن قائلهای دیگر. بی جیک جیک مستون. تماشای آغاز فصل تازه. بی
بوی عیدی بوی توپ. فقط کاغذ رنگی به عنوان اوراق بهادار. فصل ترس ناتمام
گذاشتن جریمههای عید مدرسه. فصل شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور. فصل
خوف. فصل شوق. فصل دشنه در دیس. فصل ابراهیم در آتش. فصل تولدی دیگر. فصل
تازه را به تماشا نشستهایم. باید ایستاد و فرود آمد. بر آستان دری که کوبه
ندارد. باید ایستاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد.