ما: نه.
محمود بهمنی: ولی من رییس هستم ها. رییس رییسها. امضام روی پول و چکپول هست. اصلا یکی از اهدافم از اینکه رییس بانک مرکزی شوم این بود که روی پول امضا کنم. از بچگی توی روستای فشند کرج، عیدها که عیدی میگرفتم با خودم میگفتم چرا من امضا نکنم؟ واقعا چرا؟ توی فشند به من میگفتند "محمود امضا رو پول". بله. یادم است انشا کلاس سوم دبستان هم نوشتم: «من دوست دارم در آینده رییس کل بانک مرکزی شوم و روی پول امضا کنم. با تشکر.» باور نمیکنی اما شش سال تمرین کردم امضام این شکلی شود. قبلا این شکلی نبود. این شکلی بود: //////////// کلی تمرین کردم این شکلی شد: /////////// باور نمیکنی یک پنج هزار تومانی از جیبت در بیاور و امضای من را ببین. به به به خودم. حالا با من چت میکنی؟
ما: نه.
محمود بهمنی: یکی از اتفاقهای بزرگی توی دوران ریاست من افتاد این بود که سه هزار میلیارد تومان در سیستم بانکی اختلاس شد. این خیلی شاهکار است. میدانی چرا؟ چون تا آن موقع مردم نمیدانستند سه هزار میلیارد تومان پول توی کشور وجود دارد. این اختلاس ثابت کرد مشکل نقدینگی وجود ندارد و هر کس هر چقدر که دستش برسد میتواند اختلاس کند. به به به خودم. حالا با من چت میکنی؟
ما: نه.
محمود بهمنی: من یک کار مهم دیگر هم کردم. تا پیش از من همه نگران بودند چرا ریال ایران بیارزش است من این مشکل را هم حل کردم. میدانی چطوری؟ من دیدم ریال مریض است و در کما و حالش خوب نمیشود. برای همین اتانازی کردم. یعنی جای اینکه ریال به حیات بیارزش خود ادامه دهد من شیر شلنگ اکسیژن و مدیریت بانکی را بستم و ریال را از هستی ساقط کردم. الان میتوانیم برای ریال یک مجلس ترحیم آبرومند بگیریم. یک مرگ باشکوه بهتر از یک زندگی بیارزش است. باز هم به به به خودم. حالا با من چت میکنی؟
ما: نه.
محمود بهمنی: دلار شده دوهزار تومان. سکه را که نگو. صنعت و کشاورزی را هم که ول کن. قبل از من خیلی سخت میگرفتند. چرا پول چاپ نمیکردند من نمیدانم. بابا توی مملکت چاپخانه هست، کاغذ هست، جوهر چاپ هست، خب پول چاپ کنیم. چه عیبی دارد؟ اینطوری بر خلاف صنایع دیگر که پژمرده شدهاند صنعت چاپ شکوفا شده. باز هم به به به خودم. من اتفاقا از بچگی دوست داشتم پول چاپ کنم. توی انشا کلاس چهارم هم نوشتم: «من دوست دارم وقتی بزرگ شدم پول چاپ کنم و امضایم را در تیراژ بالا منتشر کنم. با تشکر.» به به به خودم. حالا با من چت میکنی؟
ما: نه.
محمود بهمنی: آخه چرا؟
ما: چون به نظرم روی پول امضا نکردی ریال را خط خطی کردی. کلا ریال را از سکه انداختی پدر جان. چرا استعفا نمیدهی؟
محمود بهمنی: خب من از بچگی دوست داشتم رییس کل باشم. اگر استعفا بدهم که دیگر رییس نیستم. حتا توی انشا کلاس پنجم هم نوشتم من دوست دارم وقتی بزرگ شدم... الو.. الو... اینترنت قطع شد؟