خانه چیست؟
خانه جایی است که آدمها میتوانند زیر سقف آن با هم گفتوگو کنند و گفتوگو برای ساختن کانون خانواده و ساختن کانون خانواده برای پرورش رفتار اجتماعی و رفتار اجتماعی برای ساختن فردا و ساختن فردا برای جامعه و جامعهای که بر پایهی خانههایی که بر اساس گفتوگو بنا شدهاند برای سربلندی کشور اهمیت دارد.
این خانه است که تعریف کردیم. خانه یک نهاد مدنی محسوب میشود. یک نهاد مدنی اساسنامه دارد و اساسنامه و قانون جاری و ساری نحوهی تعامل و یا برخورد با آن نهاد را مشخص میکند.
این از خانه و قانون خانه. هر خانه صاحبخانه دارد. برای بیرون کردن صاحبخانه نیاز به حکم قضایی است. برای حکم قضایی ادلهای آورده میشود که قاضی مجاب شود و حکم قاضی برای بیرون راندن صاحبخانه از خانهاش به نحوی است که با دلایل روشن صادر میشود. حکمی که روشن است ذهن اصحاب و ساکنان خانه و ذهن همسایگان را برای پذیرفتن و درک این موضوع که به هر صورت صاحبخانهای بیخانه شود توجیه میکند. وقتی مشخص نباشد چرا خانهی کسی از او گرفته میشود برای صاحب آن خانه و برای ما همسایگان سوال ایجاد میشود.
خانهی روزنامهنگاران نامش انجمن بود. روزنامهنگارانی که عضو آن خانه بودند در حال حاضر سوالی دارند که هنوز پاسخی برایش پیدا نکردهاند. چرا خانهشان پلمپ شد؟
از بیخانمانی آن روزنامهنگاران مدتی گذشته است. امروز در همسایگی آن خانهی اهالی سینما قرار دارد. سینماگران نیز مدتی است باخبر تلخی شنیدهاند؛ انحلال خانهی سینما.
خانه واقعا چیست؟
بزرگترین توانایی ما ایرانیها این است که هر چیزی را بومیسازی میکنیم. فرقی هم ندارد این چیز چه باشد؛ تعریف دموکراسی، تعریف ادبیات، تعریف امنیت اجتماعی، تعریف تحصیل، تعریف حق انتخاب کردن، تعریف استاندارد تا چیزهای بامزهی دیگری مثل تعریف رفاه، تعریف فقر، تعریف خوشبختی و تعریف آزادی. به این هنرنمایی و بومی کردن اضافه کنید چشمهی آخر این شعبده را که در دکان هیچ عطاری در هیچ قاره و کنار نخواهید یافت؛ ساخت مفاهیم بانمک که به علت نمک زیاد فقط مصرف داخلی دارد. سینمای معناگرا و بربری فانتزی هر دو از این اختراعات وطنی است.
با این اوصاف بعید نیست تعریف خانه و نهاد مدنی نیز چیز دیگری باشد غیر از آنچه ما فرض میکنیم.
کدام خانه؟
اگر بپذیریم که باید تعاریف و پیشفرضهای ما برای گفتوگو (در خانه – اگر خانهای در کار باشد - و یا در هر جای دیگر) یکسان و نزدیک به هم باشد، به نظر میرسد در تعریف خانه و یا انجمن دچار اختلاف نظر هستیم.
اگر کمی دقت کنیم میبینیم که انجمنها و نهادها یا دچار سرنوشتی شبیه انجمن روزنامهنگاران ایران میشوند که تبدیل به تاریخ میشوند (که البته همان موقع هم جز آه روزنامهنگاران صدا از هیچ همسایهای درنیامد) یا دچار سرنوشتی شبیه خانهی سینما میشوند که برای ماندن یا نماندنش باید هزینهای چنین گزاف پرداخت. این خانه، مثل هیچ خانهای با رویکرد فرهنگی سیاه نیست اما در ادبیات عامیانهی فارسی خواندهایم و میدانیم که روسیاهی به کجا میماند.
* این یادداشت برای مجلهی چلچراغ نوشته شده است.