دوشنبه، دی ۲۶، ۱۳۹۰

رییس دانشگاه آزاد عبداله است؟

ما: بحث دانشگاه آزاد داغ است. الان رییس دانشگاه آزاد چه کسی است؟
محمود احمدی‌نژاد: عبداله است.
فرهاد دانشجو: نه بابا. الان من رییسم. مگه قرار نشد من رییس دانشگاه باشم؟
هاشمی رفسنجانی: من به نشانه‌ی اعتراض جلسه و چت‌روم را ترک می‌کنم.
[...]: من هم [...].
ما: اکبرآقا چرا این طوری شد؟
هاشمی رفسنجانی: سرنوشت را ببین یک سایت و وبلاگ هم ندارم چهارخط بنویسم.
عبداله جاسبی: آقا من رییس دانشگاه آزاد نباشم بی‌کار می‌شم ها. کار دیگری بلد نیستم که. از بچگی رییس دانشگاه آزاد بودم. دانشگاه آزاد را از من بگیرند باید بروم برای خودم دانشگاه بزنم رییسش بشوم. یعنی مجوز می‌دن به من?
عباس سلیمی‌نمین: تازه‌ش همکار آقای جاسبی با چهارصد میلیارد تومان معلوم نیست کجا رفت.
محمدعلی بهمنی: این‌که چیزی نیست. من یه آشنایی داشتم سه هزار میلیارد تومان اختلاس کرد الان هم بغل سلیون دیون است.
محمودرضا خاوری: من رو می‌گی ممدعلی جان؟ قربونت برم که این‌قدر مهربونی. بوس هانی.
عباس سلیمی‌نمین: تازه‌ش هم همین سعید مرتضوی که دکتر شد چطوری دکتر شد؟ دانشگاه آزادیه بابا. به حد ظاهر در دانشگاه درس خوانده و دکتری گرفته. اون‌وقتش هم اگه دانشگاه آزادی نبود این‌قدر به جاسبی "خدمات تاسف‌آوری" نمی‌داد.
سعید مرتضوی (قاضی مرتضوی سابق): عباس چی کار به من داری این وسط؟‌ جاسبی را می‌خواهی بزنی بزن.
عبداله جاسبی: چی فکر می‌کردیم و چی شد؟
فرهاد دانشجو: آخرش من رییس شدم یا نه؟
عبداله جاسبی: دوست داری ها.
فرهاد دانشجو: آره. دوست دارم. یه دونه هم محاسبه کردم. نه مصاحبه. توش گفتم من رییس دانشگاه آزادم. خیلی کیف داد. تازه جوون که بودم کار فرهنگی می‌کردم. مثلا یه بار توی انگلستان [...].
عبداله جاسبی: بابا جان فرهاد تو چی می‌گویی اصلا؟ هنوز دانشجویی هر وقت استاد شدی بیا.
فرهاد دانشجو: :(
ما: ما آخر نفهمیدیم رییس دانشگاه آزاد باید عبداله باشد یا نباشد. عبداله هست یا نیست. آقا چرا این‌طوری شد؟
[...]: چی بگم؟ [...].
dis connected
connected
سعید مرتضوی (قاضی مرتضوی سابق): من دکترم ها. گفته باشم. :)
dis connected
connected
در این لحظه اینترنت قطع و بعد از مدتی دوباره با جان کندن وصل شد. همه رفته بودند و چراغ‌هاشان خاموش بود. فقط یک پیام کوتاه آفلاین مانده بود.
connected
محمود احمدی‌نژاد: نوبت شما هم می‌شود. با شمام... نه با شما. بله. با شما.





منتشرشده در ستون "بیا چت کنیم"، روزنامه‌ی روزگار، 25 دی 90، شماره‌ی 1611
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)