وضعیت گل و بلبل است، اصلا نگران نباشید. به خاطر همین امروز، به جای اینکه مسوولان را بیاوریم روی کاناپه، از شما دعوت میکنم تشریف بیاورید و روی کاناپه ولو شوید تا برایتان یک قصه تعریف کنم.
قصه: تایتانیک ایرانی غمانگیز است
یکی بود یکی نبود. یک روز عصر 21 نفر سوار اتوبوس دریایی شدند رفتند دریا غرق شدند. یعنی اول زنده بودند اما بنزین تمام کردند و مردند. یعنی بنزین که تمام کردند با امداد تماس گرفتند و مردند. یعنی زنده بودند تا امداد آمد و غرق شدند. یعنی امداد آمد امداد کند اما نکرد بعد معلوم نیست چطوری شد که ملوان زبل دو بار کشتی امداد را زد به اتوبوس دریایی و مسافران غرق شدند. یعنی اولش که امداد آمد فقط اتوبوس دریایی بنزین نداشت بعد امداد گفت: «بنزین کارتی شده. ما هم بنزین نداریم. غش غش.» در انتهای داستان وقتی امداد آمد 21 نفر زنده بودند وقتی امداد رفت 16 نفر مرده بوند. این قصه نتیجهگیری ندارد. اما خبرنگار فارس همچون تن تن در صحنه حاضر میشود تا ته و توی قضیه را دربیاورد.
خبرنگار فارس وارد میشود، دستش درد نکند
ما فکر میکردیم خبرگزاری فارس تو کار دیگران است و از کار رسانه فقط به اخبار علمی و تخیلی علاقه دارد. اما همه چیز استثنا دارد و فارس کار خبرنگاری کرد و خبرنگارش با یکی از نجاتیافتگان اتوبوس دریایی گفتوگو کرد.
استثنائا به گزارش فارس، حسن مرادیان، گفت: «1- گارد ساحلی سه نفر بودند که در ابتدای عملیات نجات، یکی از آنها دچار شکستگی دست شد. 2- گارد ساحلی ترس داشت 3- و وارد صحنه نشد 4- آنها گفتند که این کشتی 4.5 میلیارد قیمت دارد و 5- اگر دچار حادثه شود زندگیشان ویران میشود. 6- یک نفر از خدمه کشتی داد و بیداد میکرد که من دو ماه است حقوق نگرفتم 7- و میخواهم به پدر و مادر خودم که در کشتی هستند کمک کنم 8- و به بقیه کاری ندارم.»
حالا ما وارد میشویم و این خبر را آنالیز میکنیم، نگاه؛
چرا ما ایرانیها خوبیم؟
1- به نظر ما نیروهای امداد خودشان به نیروی امداد نیاز دارند. پیشنهاد میکنیم مثل پلیس که پلیس + 10 دارد، یک "امداد + 10" هم راه بیفتد که حواسش به خود امدادیها باشد که در عملیات نجات شست مبارک پای چپشان نرود به چشم مبارک راستشان. با تشکر.
دیالوگ
: آهای نیروی محترم امداد! من دارم غرق میشم کمک... کمک...
- چی میگی بابا. دست خودم مونده لای در. اگه راست میگی اول بیا من رو نجات بده تا بعدش من بیام نجاتت بدم.
2- چرا گارد ساحلی میترسد؟ از آب میترسد؟ از خون میترسد؟ میترسد النگوهاش بشکند؟ (ئه وا. النگو ندارند که. شوخی کردم.) هیچی. فقط میترسند اوف شوند؟
3- اگر نیروی امداد و گارد ساحلی وارد صحنه نشود چه کسی وارد شود؟ آیا آنها به خاطر احترام به عرف و رفتار اجتماعی وارد صحنه نشدند؟ آیا آنها اصولا از موارد صحنهدار روی برمیگردانند؟ آیا وقتی نیروهای امداد میرسند سر صحنه، خیلی سریع صحنه را میزنند جلو و چشمشان را میبندند؟ (ما نمیدانیم.)
4- فکر کنید اورژانس بیاید بالا سر مصدوم و بگوید: «هی بدبخت گدا! میدانی این آمبولانس چند است؟ تو مگر مرده و زندهات چقدر ارزش دارد که تو را سوار آمبولانس پنجاه میلیونی کنم؟»
یا فکر کنید مامور آتشنشانی بیاید و به کسی که دارد میسوزد بگوید: «آهای آتیشگرفته! میدونی این کپسول اطفای حریق چنده؟ حیف نیست؟ هان؟»
5- خلاصه: «اگه تو رو نجات بدم خودم به درد سر میافتم. برای همین وایمیسم غرق شدنت رو میبینم. درکم کن. باشه؟»
6- خب بابا حقوق اینها رو بدهید که مردم کارشان را مثل آدم انجام بدهند. اینطوری که سنگ روی سنگ باله میرقصد.
7- چه مهربان.
8- چه منطقی. خوب شد این امدادگر گفت میخواهد فامیل خودش را نجات بدهد و به باقی کاری ندارد. دستش درد نکند. کاش همه مسوولان همینطور صداقت داشتند.
نتیجهگیری منطقی
به این سوی چراغ قسم، سال 1296 هم که به خاطر جنگ جهانی و اشغال ایران توسط انگلیس، در کشور قحطی شده بود نهایتا مردم همدیگر را خوردند اما به هم کمک میکردند و اینطوری به خاطر حقوق نگرفتن یا مستهلک نشدن کشتی 4 میلیاردی مشغول تماشای غرق شدن دیگران نمیشدند. یعنی داریم کجا میریم؟
منتشرشده در روزنامهی اعتماد، ستون کاناپه، هشتم دی 90، شمارهی 2320
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)