این مدتی که روزنامهی اعتماد بسته بود سوال میشد حالا که در جامعه اعتماد نیست و از آن بدتر کاناپه نیست مسوولان و غیرمسوولان کجا دراز میشوند و حرف دلشان را میزنند؟ ما که مسوول شرکت سهامی عام کاناپه (با مسوولیت محدودیت) هستیم به صورت رسمی باید اعلام کنیم که نگران نباشید. همه چیز تحت کنترل است و در مملکت سه وضعیت وجود دارد:
وضعیت اول- یک سری را باید دراز کرد روی کاناپه. که تا الان قسر در رفتهاند و نیامدهاند روی کاناپه، که منتها خوشحال نباشند، چون نوبت آنها هم میشود. عجله نکنند. گاماس گاماس. آسیاب به نوبت.
وضعیت دوم- یک سری اساسا دراز شدهاند روی کاناپه و دارند چرت میزنند. و در چرت قیلولهشان خواب میبینند که روی پای خودشان ایستادهاند و دارند کار میکنند و بر اساس خوابی که میبینند سخنرانی میکنند. که امیدواریم یا بیدار شوند یا شفا پیدا کنند.
مثال: چیزی که خواب است را نمیتوان دوباره خواباند. آدمیزاد را عرض میکنیم. ما با این مثال ثابت کردیم که دراز بودن آدمیزاد با خوابیدن آن رابطهی اینهمانی دارد. یعنی اگر کسی روی کاناپه دراز بکشد میتواند بخوابد. یعنی کسی که دراز شده میتواند بخوابد یا وقتی خوابید بیدار شود. اما کسی که خوابیده است نمیتواند دوباره بخوابد. آدمی که خوابیده نهایتا بتواند بلند شود و برود سر کارش. ولی آدم خوابیده دوباره نمیخوابد مگر اینکه خواب به خواب برود. حالا که کار به جاهای باریک کشید و یک نفر هم خواب به خواب رفت بهتر است برویم پاراگراف بعدی. بفرمایید بعدی.
وضعیت سوم- یک سری از لحاظ ماهوی مثال نقض قوانین فیزیک هستند و نمیشود درازشان کرد. چون مثل هوا منتشر هستند و انبساط شان منجر به دراز شدنشان نمیشود، هر چند منجر به انبساط خاطر میشود. در وضعیت سوم اصولا وقتی آدم هوا را سوژه کند هوا جای دراز شدن تبدیل به باد میشود و باد وقتی دراز شود تبدیل به طوفان میشود و طوفان اگر دراز شود تبدیل به گردباد میشود. پس نتیجه گرفتیم در وضعیت سوم هوا پس است و آدم اگر کلاهش را سفت نچسبد باد میبردش، هم کلاهش را، هم خودش را، هم کاناپهاش را و در آخر قصه راوی دراز به دراز میافتد. در نتیجه بیخیال میشویم. بیایید تا باد نکاشتیم و طوفان درو نکردیم باز هم برویم پاراگراف بعدی و یک چیزی برایتان تعریف کنم.
جلب اعتماد
اعتماد تا حالا چندبار باز و بسته شده. به قول حبیب رضایی برای اینکه اعتمادمان را جلب کنند روزنامهی اعتماد را جلب میکنند.
خاطره سوزنی
اما چیزی که میخواستم تعریف کنم را تعریف کنم؛ آمدم تحریریهی روزنامه و دیدم مدیرمسوول روی کاناپه ولو شده. گفتم شما چرا با این حالتان؟ گفت ما معتقدیم باید یک سوزن به خود زد یک جوالدوز به مسوولان. سوزن را زدیم. بعد پرسیدیم حالا چی کار کنیم؟ کاناپه را راه بیندازیم دوباره؟ گفت بیندازیم. انداختیم. الان همین سطوری که مطالعه کردید حاصل راهاندازی مجدد کاناپه است. منتها مدیرمسوول تاکید موکد کرد که باید فتیله را بکشیم. ما هم پایین کشیدیم. برای همین در کاناپه دیگر عملیات انتحاری انجام نمیدهیم. فوق فوقش مینگذاری میکنیم دیگران بروند هوا. میگویید نه؟ کاناپههای بعدی را در روزهای آینده بخوانید.
منتشرشده در روزنامهی اعتماد