جمعه، آذر ۱۶، ۱۳۸۶

سروش‌خوون نیستم!؟ یا یکی برای من قنداب، سفیداب بیاره

این توضیح را ضروری می‌بینم؛
مثل اینکه این نوشته‌ی اخیر من یک سری سوءتفاهم ایجاد کرده است. یکی دوتا از دوست‌های محترم، یکی دوتا از این ور و آن ور خبر رسانده‌اند که در این نوشته‌ی طنز، خیلی توهین به جماعت خانم‌ها و دختران شده است! به جان همه‌ی دخترهای عالم، که جانم را حاضرم در راه آن‌ها از دست بدهم!، این یک مطلب طنز است. یک شوخی است. یعنی فقط این امت ما توقع دارند، به غیر خودشان بخندند؟! یعنی چون اصلاح‌طلبید فقط خوشتان می‌آید پنبه محافظه‌کارها را بزنید؟ چون استقلالی هستید باید خیلی چیزها را به پرسپولیس حواله‌ی غیرنقدی کنید؟! چون دختر هستید فقط باید پسرها، چون زن هستید فقط باید مردها، سوژه‌ی خنده و سوژه‌ی طنز شما باشند؟!
شما را به خدا سخت نگیرید. شما را به خدا دست بردارید. شما را به خدا آستانه‌ی تحملتان را کمی بالا ببرید. من نمی‌دانم این شخصیت ایرانی‌ها (انواع و اقسام ایرانی را می‌گویم. هر چه بنویسی یک نفر هست که بهش بربخورد و دردش بیاید.) شخصیت‌شان چیست که این قدر راحت می‌شود با یک طنز خرابش کرد و به آن توهین کرد. به قول دکتر شریعتی؛ ایمان، مثل وضو نیست که با یک بی‌احتیاطی از بین برود! بابا جان، خانوم جان! پسر جان! دختر جان! مردم عادی و سیاستمداران عزیز! انواع و اقسام قومیت‌ها و نژادهای محترم بشری، مخصوصا ایرانی!، واقعا شخصیت و شان و جایگاه شما مثل وضو است که با یک بی‌احتیاطی از بین می‌رود!؟
.................................................................................................
برای این که ببینید باقی دنیا، آن هم در تلویزیون چطور نقطه‌ی احتراق غیرتشان بالاتر از ایرانی‌هاست این شوخی را که با شخص اول کشورشان کرده‌اند نگاه کنید وبعد بیایید طنزنویس‌های مملکت خودتان را حلوا حلوا کنید. ان‌شاءالله. و من الله توفیق
.................................................................................................
عجیبه. خیلی. راستش انگشت به دهان همین طور حیران و هاج و واج نشسته‌ام پشت مانیتور. واقعا نمی‌دانم هدف حضرتش از خلق این موجود چه بود!؟ و البته بشر که تا به حال و هنوز که هنوز در درک علت خلق خود عاجز مانده و گاه خود را مرکز جهانیان تصور کرده است و گاه خود را چنان فنا پنداشته، و هستی خود را در برابر هستی آفرینش، چنان کم دانسته، از خود سخنی به میان نیاورده و به جای "من" از "او" سخن گفته است. حالا با تمام این اوصاف و این وصف که فلاسفه و عرفا و من، که همه متفق‌القول و عاجز بر درک آنچه پیشتر در سخن آمد مانده‌ایم، و علاوه بر آن و هنوز که هنوز فلاسفه و من و دیگر عرفا، ره به جایی نبردیم و نخواهیم برد، که زن برای چه خلق شد. حالا خداییش زن هیچی، می‌شود مغلطه کرده و نکرده، اهم علل حضور و وجودش را به رشته تحریر درآورد! اما بینی‌بین‌الله (که متن‌مان عربی‌اش برود بالا که ما هم مثل فلاسفه قرون سه و چهار و پنج بر گسترش زبان عربی کمک کرده باشیم!) بله، بینی‌بین‌الله آفرینش زن که هیچی، حضرتش برای چه دخترجماعت را خلق کرد؟ خدا می‌داند
حالا یکی نیست دخالت در کار و امور و تولیدات و سیاست آفرنیش بکند و عارض شود و بپرسد که دختر خلق کردی، عیبی ندارد! ما این نقصان آفرینش را زیرسبیلی در می‌کنیم (اگر سبیل این فیلسوف نگارنده را دیده باشید به حتم می‌دانید که از زیر سبیلش تمام نقصان خلقت و امت و ملت و به قول ترک‌ها هاموزاد را می‌توان در کرد!) خلاصه یکی نیست بپرسد دختر آفریدی، عیبی ندارد. آخر چرا گذاشتی دانشجو بشود؟ آن هم مدعی؟ فکرش را بکنید! دانشجو! مدعی! و آن هم دختر!؟ هیهات! عرب نبیند و کافر نشنود! وامصیبتا! دخنر؟ مدعی؟ دانشجو؟
طرح بحث
که چه؟ این اطناب و روده‌درازی از برای چه و که چه؟
ذکر مثال
تصور بفرمایید در روز مبارک دانشجو، در این دنیای مجازی اینترنت، از نشان‌های مقالات و گفتارهای دکتر عبدالکریم سروش، که در باب فلسفه، عرفان، عشق، عقل، خردورزی و از این دست مفاهیم بسیار سخن رانده است، نشانی به دست آمده باشد و نشانی‌اش را (لینکش را) طبق روال که شادی‌ام را با دیگران تقسیم می‌کنم -البته در تقسیم شادی حضور خاله سارا* خیلی دخیل است!- در یاهومسنجرم سند تو آل کرده باشم
یعنی به فارسی؛ برای همه فرستاده باشم یا به عربی ؛ انا ارسل لینک فی امت آن‌لاینا مزیدا الی هوخشتره فیه یاهو سیصد و شصتا کثیرا، یاهوسیصد و شصتی عظیما
ادامه ذکر مثال
تا اینجا مشکلی نیست
مشکل از آنجا شروع می‌شود که یک دختر؟ دانشجو؟ مدعی؟ که منتها علیه فلک را شکافته است ادعایش و دندان موشی کوکش زده است، آف لاینا (این هم عربی است! یعنی به صورت آف‌لاین!) پیغام بگذارد که من سروش‌خوان نیستم! هیهات! یکی بیاید مرا بگیرد. یکی بدود برود قنداب سفیداب (بعداش می‌خواهم بروم حمام!) بیاورد. بابا من پس افتادم. مبهوت شدم از این عمق. لامصب عمق دانشجوهای ما هم عمق هسته‌ای شده است! اصلا قابل اندازه‌گیری نیست. پوز فلسفه و دانش غرب را یک بار دیگر به خاک مالیدیم. آقا یکی بیاید این دانشمندها و مخترعین جوان را یک جا سیو** کند نه اصلا سیواز*** کند چندتا آن هم در چندجا ! حیف است این‌ها را از دست بدهیم. ایران به این معادن هسته‌ای، که البته فقط سوختشان هسته‌ای‌ ست، نیاز مبرم دارد
طرح مساله
در جواب دختری دانشجو و غیره (که شرحش به تفصیل و تطویل!) رفت که می‌گوید: من سروش‌خوون نیستم چه باید گفت!؟
جواب
نه باید گذاشت نه برداشت و پاسخ داد؛
اتفاقا دکتر سروش هم وبلاگ تو را نمی‌خواند!؟
.........
حالا شیطان رفته تو جلدم، می‌گوید نشانی وبلاگ این دختر را برایتان بگذارم
حالا یک رسالت بر دوش هر اهل کتاب و اهل نظری است که برود به دکتر سروش بگوید، یک نفر (که دیگر از ذکر مشخصاتش خسته شدم) سروش‌خوان نیست! دقت کنید سروش‌خوان نیست!؟
........
حالا یک نفر بیاید بگوید از سروش چقدر گرفته‌ام که این‌طور سنگش را به سینه می‌زنم؟
راستش بده بستانی در کار نیست،خیلی ساده است، شما هم کتاب‌هایش را یک نگاهی بیندازید؛ گیرم متداول‌ترین و محبوب‌ترین کتابش را بخوانید: قمار عاشقانه. اگر سنگش را به سینه نزدید با سنگ شیشه‌ی خانه مرا بشکنید
.......
پی‌نوشت
Khaleh Sara! = *
save = **
save as ... = ***