وضعیت مملکت پیش از این گل و بلبل بود، اما از زمان انتخابات به اینور تبدیل به وضعیت گل و بلبل و سنبل شده است. این سنبلی وضعیت مملکت هم هیچ ربطی به نتایج انتخابات ندارد، هیچ ربطی هم به هیچچیز دیگر ندارد، این سنبلی برمیگردد به شاخ شمشادهایی که در پستهای مختلف سر کار گذاشته شدهاند. طوری که شما هر کانال تلویزیون را ببینی میبینی یک سنبل و یک شاخ شمشاد مشغول حرف زدن با هم هستند. خب حالا دیگر کاریست که شده و فعلا کاریش هم نمیشود کرد. ما در پاراگراف اول سعی داشتیم وضعیت مملکت را برای شما مشخص کنیم، حالا که کارمان را کردیم، برمیگردیم سر اصل قضیه؛ یعنی راههای راست و ریسکردن قضیهی دانشجویان.
.
راه اول- به خاطر آنفلوآنزای خوکی و مرغی و گاوی و موجودات دیگر دانشگاهها امسال در کل تعطیل شود. به جایش به دانشجویان وام بدهند که بروند سراغ مشاغل زودبازده مثل مسافرکشی.
راه دوم – دانشجویانی که گواهینامهی رانندگی ندارند از خلیج فارس تا دریای خزر به ترتیب قد بایستند و زنجیرهی انسانی تشکیل بدهند. با این کار هم دانشجویان مشغول میشوند، هم ما دقیقا میفهمیم از این سر تا اون سر ایران چند متر است، هم با این کار ناوهای آمریکایی از ترس، سر بمبافکنهاشان را میکنند سمت کشورهای آنور خلیج فارس، هم روسیه حساب کار میآید دستش و حق و حقوق دریای خزر را برمیگرداند به خودمان، هم انرژی هستهای حق مسلم ماست و اینا و البرادعی کوتاه میآید، هم دانشجویان وقتی خسته شدند ترغیب میشوند بروند گواهینامهی رانندگی بگیرند و مسافرکشی کنند پس اینطوری مشکل ترافیک مملکت هم حل میشود.
راه سوم – یک راهش هم این است که دانشجویان وقتی زنجیره تشکیل دادند عمو زنجیرباف بخوانند. اینطوری فرهنگسازی میکنیم و "یار دبستانی من" را از سر دانشجویان میاندازیم.
راه چهارم – یک راه دیگر هم که به ذهن کسی نمیرسد این است که دانشجویان وقتی زنجیره تشکیل دادند مشغول سبزیکاری شوند. اینطوری به قول فیلمهای تبلیغاتی انتخابات هر سبزی که سبز نبود و هرز بود را شناسایی میکنیم. بعد یک پخ میکنیم اگر ترسید و زرد شد که هیچی. اگر نترسید و باز هم سبز ماند و هرز ماند، اونوقت بندهخدا را با بیل قلوهکن میکنیم.
راه پنجم – دانشجویان ستارهدار را تکذیب میکنیم.
راه ششم – اول به دانشجویان ستاره میدهیم، وقتی ستارهدار شدند جای اینکه تکذیبشان کنیم، ستارههاشان را میکنیم. اینطوری مثل نظامیها از ژنرالی به سرباز صفری نزول درجه پیدا میکنند. بعد هم از خدمت یا همان تحصیل معافشان میکنیم. اینطوری قضیهی ستارهداری دانشجویان به شیوهی علمی تخیلی رفع و رجوع میشود.
راه هفتم – دانشجویان معترض را از طرف مدرسه به اردو میفرستیم.
راه هشتم - اردوگاه دانشجویان معترض را هم میتوانیم در تپههای خوش و آبوهوای درکه و حومه برپا کنیم تا دسترسی محلی! هم داشته باشند.
راه نهم – از آنجا که دانشگاه پادگان نیست با ارسال بستههای دانشجویی به آنجا، پادگان را دانشگاه میکنیم.
راه دهم – دانشگاه تهران را از تهران به یکی از شهرکهای ایرانیساز سریلانکا انتقال میدهیم و طبیعتا برای درآمدسازی برای کشور فقط دانشجویان بومی سریلانکایی را در دانشگاه تهران که دیگر تهران نیست ثبتنام میکنیم. اینطوری کل مشکلات مربوطه را به صورت قضاقورتکی حل میکنیم.
راه یازدهم – تحصیلات دانشگاهی را حذف میکنیم. به جاش طول تحصیل در دبیرستان و هنرستان را از چهارسال به هشتسال اضافه میکنیم و در آخر به جای دیپلم به دانشآموزان لیسانس مکمل میدهیم.
راه دوازدهم – یک راه مطمئن این است که دورهی تحصیلی را برعکس کنیم. یعنی در ابتدا و ششسالگی به جای آمادگی و مهد کودک، دورهی دوسالهی دکترا برگزار میکنیم. بعد به جای پنجسال ابتدایی، دورهی لیسانس میشود. دورهی دبیرستان و هنرستان سرجای خودشان میمانند. بعد از آن در دورانی که جوان مملکت باید برود دانشگاه میرود دورهی ابتدایی و بعد هم که در بیست و دو سه سالگی میرود آمادگی و مهدکودک. این روش چندتا حسن دارد.
حسن اول اینکه سطح سواد مملکت را میبریم بالا. یعنی کسی که پنج کلاس درس بخواند مدرک کارشناسی میگیرد و اگر بخواهد اعتراض دانشجویی کند اعتراضش مربوط به صابون کاغذی و سرویس رفت و برگشتش به منزل میشود و به سیاست و اینا کاری ندارد. از طرفی مملکت پر از آدم تحصیلکرده میشود و در سالهای آینده برای کابینه دولت و مجلس دیگر مشکل آدم درسخوانده و دکترای افتخاری و مدرک تقلبی نداریم.
حسن دوم اینکه کنترل بچهها در آمادگی و مهد کودک خیلی راحتتر است. در نتیجه موقعی که جوانان باید فعالیت دانشجویی کنند سرشان را به خواندن سرود و کشیدن نقاشی در مهد کودک گرم میکنیم. در این حالت دانشجویان سابق جای خواندن سرود "ای ایران ای مرز پرگهر" و سرود "یار دبستانی من"، شعر پرمفهوم و عمیق "شبا که ماها خوابیم آقاپلیسه بیداره" را میخوانند.
حسن سوم اینکه راهحلهای ما در کل فقط حسن دارد. لطفا مسوولان مربوطه دودستی بچسبند بهاش و حق مشاورهی ما را هم به حساب روزنامه واریز کنند.
...
این راهحلهای معضل و قضیهی دانشجویی برای مملکت بود. من نمیدانم چیزی که به این راحتی حل میشود را چرا به وسیلهی گزارشهای تلویزیون و بیست و سی بدترش میکنند.
این طنز برای روزنامهی اعتماد نوشته شد.