پنجشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۳

و البته که این سطور ربطی به کسی ندارد جز کسی که ربطی بین خودش و این سطور پیدا کند

همیشه صبر کرده‌ام آب‌ها از آسیاب بیفتد
بعد با عینک دودی و کلاه نقاب‌دار
در اماکن عمومی و بی‌خطر
ظاهر می‌شوم
عدل جلوی دوربین عکاسان بین‌المللی و محلی
بعد با حالتی متفکر و دردآلود
سیگار بهمن دود می‌کنم
آه بلند می‌کشم
تا رزومه شود
و فریاد کوتاه می‌کشم
تا مساله نشود
همه‌چیز را گردن دیگران
و دیگران را گردن خودشان
و خودم را گردن دیگران می‌اندازم
آدرنالین ترشح می‌کنم و بعد
زیر لب و پنهانی می‌گویم آزادی آزادی
تا نام تو را فراموش کنم
تا فراموش کنم تصویر تو را
تا از خودم تصویر بهتری بسازم

و بعد
با طمانینه به سمت سفارتخانه قدم برمی‌دارم
تا تصویر آخرم را ضمیمه پرونده‌ام کنم




[بخشی از کار بلند / اینجا خاورمیانه است]