...
درست در همچوناین روزی، یعنی چهارم اسفند، بر اثر ترکیدگی و سوراخ شدن لایهی ازن، بنده پایم سر خورد و وارد این دنیا شدم و موجبات سرور و غرور ملی را مهیا ساختم.
نمایش در یک پرده
بازیگران: یک زن
یک مرد
نور صحنهی تاریک را روشن میکند.
تنها دو صندلی چوبی در صحنه قرار دارد. یک مرد روی یکی از صندلیها نشسته است.
زن وارد میشود. میآید و صندلی خالی را از صحنه خارج میکند.
مرد واکنشی نشان نمیدهد.
زن باز میگردد و صندلی دیگر را با مردی که رویش نشسته است از صحنه خارج میکند.
صحنه تاریک میشود.
...
تماشاچیها شروع به دست زدن میکنند.
کارگردان سرخوش از تشویق با لبانی به خنده گشوده، روی صحنه میآید. تعظیم میکند.
...
یکی از تماشاچیها میگوید: «ایول... ایول... اون خانومه چقدر زورش زیاد بود!»
باقی تماشاچیها به افتخار زور زیاد "اون خانومه" با هیجان بیشتری دست میزنند.
مجنون
چه حالی میشود
اگر پستچی در بزند و
بگوید
لیلی قصهها
مهرش را اجرا گذاشته است
و خسرو و شیرین هم شهادت دادهاند
که مجنون نفقه نپرداخته است
در باب بیادبی در ادبیات فارسی و عاقبت آن
در زبان فارسی ضربالمثل شیرین و "فروید"پسندی وجود دارد که میگوید: "مثل نان از تنور درآمده از زن تازه از حمام درآمده نمیتوان گذشت!".
مانند مولوی که پس از ذکر داستان "کدو و خر" (که تنها و تنها برای طولانی نشدن مطلب از ذکر مو به موی آن خودداری میکنیم!) و اتفاقاتی که برای آن کنیزبختبرگشته میافتد (البته مولوی ماوقع را با جزییات کامل! و با دستودلبازی خاصی تعریف کرده است) مطلب سخیفی چون آن حکایت را به مفاهیم عمیقی سوق داده است، ما هم میتوانیم با افزودن یک جمله به ضربالمثل فوق، جملهای دیگر بسازیم و مفهومی دیگر بنیان نهیم. و صد البته نیت دیگری نداریم جز اینکه مفهوم بیادبی ِ ضربالمثل فوق را کمی ادبی کنیم.
در باب ختم به خیر کردن ضربالمثلی که در آن بیناموسی به وقوع پیوسته بود
با تغییر یک "از" به "واو عطف" و کمی تغییرات در ساختار ضربالمثل، قضیهی بیناموسی فوق کاملا ادبی – ناموسی شده و حتا میتوان نتیجهگیری عرفانی و ادبی از آن استخراج کرد. بدین صورت که:
مثل نان از تنور درآمده و زن تازه از حمام درآمده نمیتوان از کتاب تازه از زیر چاپ درآمده گذشت!
اينجاست كه مالكيت معنوی مطرح میشود. در ابتدای شماری رو به فزونی از كتابها در دنيا كنار علامت © به معنی تمام حقوق محفوظ، التماس دعايی هم مینگارند تا يادآوری كنند كه كشرفتن فكر ديگران كار خوبی نيست. چند سال پيش در ايران اعلانی بدون امضا به اهل قلم و دوات فاكس شد با اين مضمون كه فلان شخص تا كـِی میخواهد به رونويسی سارقانه از آثار مؤلفی مشهور ادامه دهد. ما تا حساس شدن به سرقت فكر راهی دراز در پيش داريم. موضوع فوری، رسيدگی به كپی غيرقانونی آثار است.
در دهۀ 1960 واژۀ روسی ساميزدات كه برای نسخۀ تايپشدۀ كتابهای ممنوع به كار میرفت بيرون از اتحاد شوروی هم كلاً معنی ادبيات زيرزمينی يافت (معادل ”زيراكسی“ در ايران). با پايان عصر متون زيرزمينی در اروپای شرقی، بسياری از آن نوشتهها كه زمانی رايگان دستبهدست میگشت هيچگاه به چاپ نرسيد و حتی از يادها رفت. مشكل آن جوامع، سياسی بود. اصل مالكيت اثر و حق مؤلف را قبول داشتند و دارند.
مشكل جامعۀ ايران، مانند همبرگر دوبل و سوبل، چندلايه و هضم آن دشوار است. سازندگان مدرنيست فيلمی كه در گيرودار اخذ مجوّز به بازار زيرزمينی، يا در واقع پيادهرويی، راه يافته است سارقان را نفرين كردهاند و فتوا دادهاند كه تماشای اين يكی فيلم بدون پرداخت حق صاحبان اثر استثنائاً حرام است. غيرعادی نيست كه برای ساختن همان فيلم، مانند تقريباً همۀ موارد، از نرمافزار مسروقه و قفلشكسته استفاده شده باشد.
و در يكی از عجيبترين موارد نظارت ديوانسالارانه، به سازندگان فيلم گفته بودند صدایی كه در آن آواز خوانده است مجوّز ندارد. چنين دستورهايی كه ندرتاً كتبی ابلاغ میشود شايد نسلهای بعد را به حيرت بيندازد كه زمانی برای سر دادن غمنالۀ ’امانامان طبيب درد من جانم وای‘ هم بايد اجازۀ مخصوص با مـُهر و امضا و شمارۀ ثبت در دفتر انديكاتور میگرفتند.
اگر هويت مالك صدا قابل احراز باشد، در حالی كه نوار صدا بهعنوان مدرك معمولاً در دادگاه پذيرفته نيست، ديگر انواع مالكيت هم بايد به همين حد رعايت شود. پتۀ گمرك، قبض عوارض شهرداری و دادگاه صالح مهم است اما كافی نيست. بررسی ادعای فرستندۀ آن فاكس گلايهآميز با منتقدان است، منتقدانی منصف كه قلباً پذيرفته باشند حقوق مالك اثر و مالكيت معنوی بايد بهعنوان ارزشی اخلاقی رعايت شود. تلقی سارقانۀ رايج در ميان ملت ما، كه جهان مجموعۀ چيزهايی است عاريتی، به غنيمت گرفته شده و واجبالدستبرد، به پرورش چنان منتقدانی كمك نمیكند.
(یک قل کوچک میخوری. وارونه میشوی. وارونه میمانی. وارونهتر از هر وارونهای. همین. و تمام)
بدین وسیله از شما دعوت میشود به صرف یک فنجان چای یا قهوه به یکی از کافهها، یا نیمکت کهنه و سادهی یک پارک، مرا مهمان کنید
.
این دعوتنامه جنبه رسمی دارد
رونوشت برای وزیر ارشاد، اداره ممیزی اداره کتاب، برادران نهاجا، نزاجا، منکرات خیابان وزرا، و دیگر برادران و عزیزانی که به صورت شبانهروزی و با تمام نیرو برای جلوگیری از ترویج بیناموسی، بیحجابی، بیبند و باری و بیادبی در سطح و عمق کشور زحمت میکشند ارسال شود، تا به صورت گسترده نیروهای خود را به تمام کافهها و پیرامون تمام نیمکتهای پارکهای ایران، اعزام کنند، تا بحمدالله اقدام لازم و شایسته به عمل آید که فعل و عمل قبیح دوستداشتن به انجام نرسد