چند روزی است که این مغازه همکار ما تعطیل شده و معلوم نیست که صاحبش کجاست. دفعه پیش زده بود که کاناپهاش در دست تعمیر است ولی این دفعه مثل اینکه کار از تعمیر گذشته و تصمیم گرفتهاند مغازه را تغییر کاربری بدهند. من از اول هم به پوریا عالمی گفتم که این همه آدم ریز و درشت که البته بیشترشان درشت و وزین بودند را روی این کاناپه دراز نکن. مگر فنرهای کاناپه چه قدر قدرت تحمل دارند آن هم با وضعیتی که این آقایان نشست و برخاست میکنند. خوب فنرهای بیچاره در میروند و میزنند یک جای طرف را زخم و زیلی میکنند و خوب باعث ناراحتی میهمانان محترم میشوند. به نظر من که اصلا بهتر است قید کاناپه را بزنی و یک کرسیای، مخدهای، زیلویی بگذاری. یا اگر نشد اصلا روی زمین بنشینند ولی کسب و کار را تعطیل نکن. نگذار مغازه خیلی تعطیل بماند. حتی اگر کار و کاسبی هم کساد باشد ولی باز تو محل خوبیت ندارد آدم مغازهاش خیلی تعطیل باشد.
آگهی دعوت به همکاری / پوریا عالمی
سلام پگاه. توی اتوبوس نشسته بودم و میخواستم
سفرهای استانی خود را شروع کنم که موبایلم زنگ خورد و یکی از همکارانم گفت: «ببین
خانم آهنگرانی نامه نوشته که برگردی سر کارت.» بعد گفت: «پگاه گفته اگه کاناپه راه
نیفته دیگه فیلم بازی نمیکنه و حتا از کشور هم خارج نمیشه.» من گفتم: «مگه مشکل
خروجش حل شده بود که حالا منتش را سر من میگذارد!؟»
خلاصه. من تصمیم گرفته بودم که بعد از پایین
کشیدن فیتیله، کرکره را هم پایین بکشم و خلاص. یعنی ترجیح میدهم خودم و به دست
خودم بکشم پایین، کرکره و فیتیله را، به جای اینکه نصفه شبی دچار حوادث غیرمترقبه
شوم. به هر حال آدم وقتی روزنامهنویسی میکند از چندجا تحت فشار و از چندجای دیگر
تحت نظارت است. از سه جا هم تحت کنترل محسوس و نامحسوس است. خیلی پیچیده است. مثلا
چند وقت پیش داشتم یک یادداشتی مینوشتم یکهو یک چیز خیلی عجیبی حس کردم.
گفتم:
«چی بود؟»
یک صدایی گفت: «کنترل نامحسوس.»
گفتم: «حالا چی کار کنم؟»
گفت: «این جملهت را دوباره بنویس. آفرین پسر
خوب.»
اوه... اوه... الان هم دوباره یک چیزی حس کردم.
فکر کنم کنترل نامحسوس کار خودش را کرد و باید جمله را دوباره بنویسم.
حالا هم برای اینکه حرف تو زمین نماند، من از
اتوبوس پیاده میشوم، سفرهای استانیام را نیمه رها میکنم، برمیگردم روزنامه،
صفحه آخر، و کرکره کاناپه را نصفه نیمه میکشیم بالا و یک آگهی دعوت به همکاری در
انتهای ستون امروز چاپ میکنیم.
آقای بهمن دری
معاون سابق و موفق فرهنگی ارشاد
به مناسبت میزان قابل توجه تاثیرات شما در امور
فرهنگی و حجم عجیب تخریبهای به وجود آمده در دوران مسوولیت شما که باعث رضایت شما
و ریاضت اصحاب فرهنگ شد، از شما دعوت میشود در پروژه ساخت بزرگراه تهران – شمال
به عنوان مجری صافکاری و آسفالت کردن، قبول زحمت کرده با توجه به تجربیات ارزشمندی
که کسب کردید زحمت صاف کردن و آسفالت کردن باقی جاها را هم بکشید.
منتشرشده در روزنامهی اعتماد، 18 شهریور 91
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در اینترنت بازنشر میکنم)
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در اینترنت بازنشر میکنم)