فهیمه راستکار و نجف دریابندری عکس: حمید جانیپور |
دوستان نزدیکم شنیدهاند من که به بیشتر رابطهها مشکوکم، و آدمهای رابطه به نظرم آدمهای غمگینی هستند که وقتی رابطه از مرحله کشف و تازگی به مرحله ثبت و کهنگی رسید دیگر با هم و در کنار هم شاد نمیشوند، تنها رابطهی خوب و موفقی را که همیشه مثال زدهام، زندگی خصوصی نجف دریابندری و فهیمه راستکار بوده است. در این قضاوت شخصی، چرا نام آیدا و شاملوی همیشهمثالزدنی را مثال نمیآورم؟
آیدای شاملو و آن همه شور و امیدی که در دل بامداد شاعر، بامداد خسته زنده کرد، نقشش در زندگی نقش دوم است. بار اصلی روی دوش شاملو است و آیدا به عنوان نقش دوم گاهی بسیار زیبا و امیدبخش، زندگیبخش و حتا رهاییبخش در صحنه میآید، دیالوگی میگوید، منبع الهام شعری میشود و بعد میرود. آیدا روی زبان شاملو آیدا است و سرکیسیان نام دوم آیدا به گوش کمتر کسی آشناست. آیدا آیدای شاملو است نه آیدا سرکیسیان.
شیوهی رابطهی احمد شاملو با آیدا، عاشق و معشوق، با عشقی اسطورهای، که عاشق که دست بر قضا شاعر بود به پشتوانهی عشق اسطورهای معشوقش را نیز اسطوره و عاشقیتشان را در کلمات شعرش ابدی ساخت، شیوهای حسدانگیز است.
شیوهی رابطهی نجف دریابندری و فهیمه راستکار حسرتانگیز بود. فهیمه نفش مکمل در فیلمی است که خود دیالوگهای خود، نقش خود و قصهی خود را دارد که بدون نقش اول هم کارش را میکند و میتواند داستان را ادامه دهد.
نجف نجف بود و فهیمه فهیمه. فهیمهی دریابندری؟ نه. فهیمهی راستکار؛ بازیگر و دوبلور. اینکه سایهی نام نجف روی نام همسرش نبود و همسرش در فن خود نام و اعتباری داشت، و این دو در کنار هم سالیان دور و دراز به آرامش و احترام زندگی کردند، حسرتانگیز است.
به نظر من، هر مردی - یا اگر بخواهم خوشبینانه بگویم - بیشتر مردها دنبال آیدای خود میگردند. آیدایی که مظهر عشق و زیبایی و منبع الهام و امنیت زندگی باشد. چنین زنی را یافتن و دوست داشتن نقطهی عطف زندگی مردان است. اما مردان از کنار زنی جسور و پرقدرت که گرد صحنه خورده باشد و گرد و خاکش در زندگی روزمره و ادبیات روزانهاش کم نباشد، به راحتی میگذرند. مردان داستانی را برمیگزینند که آرتیست اول باشند و در تیتراژ زندگیشان بنویسد: با حضور فلانی. تا در طول فیلم داستانهای عاشقانه بسیار از سر بگذارنند تا در یکچهارم پایانی فیلم دل به معشوقی اسطورهای ببازند.
مگر نه که با شعرهای عاشقانهی شاملو زیستیم و معشوقان خود را در شعرهای آیدا جستوجو کردیم؟ معشوق ما نیز قرار بود ما را بیسببی نباشد، چنان که آیدا شاملو را.
آدم به آیدای شاملو حسودیاش میشود که خستگی بامداد خسته را از کلمات و روزهاش میگیرد. اما حسرت مفهوم دوستداشتن و دوستداشتهشدن نجف و فهیمه بر دل آدم میماند. حسرتی شبیه خواندن حکایت فرهاد و شیرین، که شیرین پادشاهی خودش را میکند و فرهاد تا آخر روایت نظامی، هیچ خدایی را بنده نمیشود.