زمین شهر سیهپوشان شده باز
پُر از خون سیاووشان شده باز
به هنگام زوال کهکشانها
تهی شد دست و بال آسمانها
زمانه خالی از اسطورهها ماند
پوریا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به شعری نبرند!
زمین در حسرت یک پوریا ماند و پوریا با این وضع زمینخواری که در مملکت جریان داره، در حسرت یک زمین.
پُر از خون سیاووشان شده باز
به هنگام زوال کهکشانها
تهی شد دست و بال آسمانها
زمانه خالی از اسطورهها ماند
زمین در حسرت یک پوریا ماند
بیا! در حسرت یک گل بگرییم
کمی، با یاد داش آکل بگرییم
کجایند آن همه مردان، کجایند؟
خدایا! قیصر و فرمان، کجایند؟
چه شد، عشق و وفای ساده ما؟
صفای سفره آماده ما؟
تکهای از شعر: سهیل محمودی
ــــــــــــــــــ
و تحشیه ما:
پوریا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به شعری نبرند!
زمین در حسرت یک پوریا ماند و پوریا با این وضع زمینخواری که در مملکت جریان داره، در حسرت یک زمین. آه.
ممنونم از سهیل محمودی مهربان که همیشه دعوت به امید میکنید.
بیا! در حسرت یک گل بگرییم
کمی، با یاد داش آکل بگرییم
کجایند آن همه مردان، کجایند؟
خدایا! قیصر و فرمان، کجایند؟
چه شد، عشق و وفای ساده ما؟
صفای سفره آماده ما؟
تکهای از شعر: سهیل محمودی
ــــــــــــــــــ
و تحشیه ما:
پوریا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به شعری نبرند!
زمین در حسرت یک پوریا ماند و پوریا با این وضع زمینخواری که در مملکت جریان داره، در حسرت یک زمین. آه.
ممنونم از سهیل محمودی مهربان که همیشه دعوت به امید میکنید.
پوریا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به شعری نبرند!
زمین در حسرت یک پوریا ماند و پوریا با این وضع زمینخواری که در مملکت جریان داره، در حسرت یک زمین.