اين کاريه که «فيدل» انجام ميده؛ اون مردم رو قانع ميکنه تا با اون همعقيده بشن.
*
ديدن فيلم «چه» مثل خواندن يک رمان حجيم و پرصفحه است. براي خواندن چنين رماني تو به دو دليل نياز داري. اول اينکه خواندن را دوست داشته باشي، دوم اينکه قصهاي را که ميخواني دوست داشته باشي. براي همين اگر ميخواهي فيلم «چه» را ببيني بايد فيلم ديدن را دوست داشته باشي. فيلمي که هيچ عجلهاي براي گفتن و نشان دادن «چيز»ها به تو ندارد. روايتي که پيش از ديدن فيلمي درباره ارنستو چهگوارا، با خودت فکر ميکني اگر قرار باشد فيلمي درباره چهگوارا ساخته شود، بايد پارتيزاني باشد. يعني نماها، ديالوگها، بازيها و... مثل يک پارتيزان، تيز و برنده و چست و چابک از اين سو به آن سو، حرکت کنند و به سمت جلو پيشروي کنند. اما «چه» از همان تيتراژ آغازين اعلام ميکند اين يک فيلم هاليوودي، براي پر کردن اوقات فراغت نيست. نکته ديگر اينکه چهگوارايي که در فيلم ميبيني قرار است به نوعي چهگوارايي شستهرفتهتر از آن چهگواراي افسانهاي به تو معرفي کند، چهگوارايي که يک انقلابي ساده، يک انقلابي در سايه است. براي همين ديدن اين فيلم يک انگيزه تاريخي، يا دليل آرمانگرايانه و شايد هم يک نياز براي احياي اميد از دسترفته ميخواهد.
فيلم «چه» نه تنها تلاش نميکند وارد زندگي خصوصي چهگوارا شود، بلکه به سوالات بيجواب رابطه او با فيدل کاسترو و اختلافات نظري و بنيادين آنها نيز نزديک نميشود. اختلافاتي که دو سرنوشت کاملا متفاوت را براي آن دو رقم زد. چهگوارا و کاسترو دوستاني که همرزم ميشوند. چه آرمانگرايانه و انقلابي قدم برميدارد و در مرگي مشکوک جان ميسپارد و سمبل آزاديخواهي و انقلابيگري نسل خود و نسلهاي بعد از خود ميشود. و در موازي او، کاسترو شانس مرگ در اوج و غرور را پيدا نميکند که مانند همرزمش به اسطورهاي تبديل شود. او زنده ميماند تا با يک انقلاب، روياهاي خود را محقق کند و سياستمدار شود و نتواند به سوالات جهانيان و مردمش درباره نحوه حکومت و نقض حقوق شهروندي و آزاديهاي انساني در کوبا پاسخ گويد. او از اسطوره آزاديخواهانه و انقلابيگري دور ميشود و راوي يک تراژدي طولاني ميشود. او با هدف آزادي کوبا، حکومت خودکامه را از ميان برميدارد تا بعد از به قدرت رسيدن حکومتي به کام خود، پايه بگذارد.
فيلم «چه» فرصتي است براي تفکر در جريانهاي متفاوت آزاديخواهانه و نتايج متفاوت آنها پس از به قدرت رسيدن. فيلم «چه» بيشتر از آنکه درصدد باشد تا از چهگوارا تصوير يک انقلابي دوآتشه بسازد، چهگوارايي را به تصوير ميکشد که آموزش و پرستاري را به حمل اسلحه ترجيح ميدهد. چهگوارايي که درباره کاسترو ميگويد: «اون راحتتره تا با يک سرباز روبهرو شه، نه با يک خبرنگار!»
*
پيش از ديدن اين فيلم بلند چندلحظه به روزهاي جوانيتان فکر کنيد که بر پيراهنتان يا روي ديوار اتاقتان تصوير «چه» بود و قرار بود يک روز صبح زود از خواب بيدار شويد و دنيا را نجات دهيد اما خواب مانديد.