من با هر کی حال میکنم میذاره میره.
دیگه از این به بعد با هیشکی حال نمیکنم، حتا شما دوست عزیز، چرا؟ واسه خودتونه. که نرید آلاخون والاخون شید. نرید. مهاجرت نکنید. الکی بگید میرم دو سه سال درس میخونم و زودی میایم. چند سال شد؟ چندتاتون رفتید؟ درستون تموم نشده یعنی هنوز؟ ای اونجای آدم دروغگو.
چی میشد در این فردوگاه بینالمللی رو گل میگرفتند؟
چی میشد این فرودگاه، خروجی نداشت. مثل دانشگاههامون که خروجی نداره. فقط ورودی داره.
برید. عیبی نداره. اما آدم باشید برگردید.
نرید شبیه این جنوبشهریها که پاشون به کارگر شمالی هم باز شه، دیگه یادی از بچهمحلهای قدیمشون نمیکنند.
برید بابا. ولی زود برگردید. درس بخونید. عیبی نداره. درس بخونید آدم شید. اما آدم باشید و برگردید.
از دوربینهای فرودگاه بینالمللیمون پنهون نیست، از شما چه پنهون، هر دفعه میرم، اگه برم، اگه بتونم برم، واسه بدرقه یکی، که بذاره بره و خودش رو راحت کنه و ما رو ناراحت، یه گوشه میرم روم به دیوار، گلاب به روتون، به نشونه اعتراض، همونطور سرپا... بله... جیش... بله... همهچی ریشه در کودکی داره. نمیشه که دوستای قدیمیت بذارن برن و تو هیچ کاری نکنی. اعتراضی چیزی. به خودشون که نمیشه چیزی گفت، دم آخری. تازه خوشگل و خوشتیپ هم کردند، بخوره تو سرشون ولی، که میخوان سوار طیاره شن برن فرنگ، بلکه یه جنس مخالف بشینه پیششون، تا اونجا جفتک عاطفی بزنند. بعد زرتی برسند به فرنگ، ببینند... اووووووف... بعد همونجا توی فرودگاه همدیگر رو بپیچونند و برند دنبال طالع فرنگیشون... بله.
آب فرنگه دیگه. هوای فرنگه دیگه. بخوری شل میشی دیگه برنمیگردی. برعکس آب و هوای خودمون. هر چی بیشتر بخوری، سفتتر میشی، موندگارتر میشی، کلهخرتر میشی... بله.
من با هر کی حال میکنم میذاره میره. دیگه با هیشکی حال نمیکنم. لازم باشه حال همهتون رو هم میگیرم که نرید. اگه فقط واسه این میرید که من باهاتون حال میکنم پیپی به این بخت و اقبال، به این رفاقت.
یه عمر واسه سلامتی سه کس اقدام کردیم. بیا. چی شد؟ رفیقا که گذاشتند رفتند فرنگ زندگی کنند. ناموسا که گذاشتند رفتند فرنگ درس بخونند. موند وطن. آخه، وطن بی رفیق و ناموس وطنه؟ والا. یه جای برهوته. خشک و خالییه.
سرزمین به این بزرگی، یکی باهاس باشه که چهارتا خاطره مشترک داشته باشی. نمیشه که هر کی خاطره ساخت، بزنه زیر میز و بازی رو به هم بریزه و بگه نه. من برم خارج. آخه رسمشه؟ شما فیلم ایرونی ندیدی؟ همه برا هم گوله میخورند؟ بیا و واسه من گوله نخور. من سپرت میشم. ولی پشت آدم رو هم خالی نکنید لامصبا. فیلم ایرونی چی پس؟ با این فیلماشون. چی یاد گرفتید پس؟ با این نوناشون. مگه نون و نمک هم رو نخوردیم؟ میشکنید میرید؟ برید.
بیا، نیما تو هم رفتی. باشه. برو درس بخون آدم شی. ولی آدم باش برگرد... ببین نیما، نیما دهقانی، خیلی خری برنگردی.
دیگه از این به بعد با هیشکی حال نمیکنم، حتا شما دوست عزیز، چرا؟ واسه خودتونه. که نرید آلاخون والاخون شید. نرید. مهاجرت نکنید. الکی بگید میرم دو سه سال درس میخونم و زودی میایم. چند سال شد؟ چندتاتون رفتید؟ درستون تموم نشده یعنی هنوز؟ ای اونجای آدم دروغگو.
چی میشد در این فردوگاه بینالمللی رو گل میگرفتند؟
چی میشد این فرودگاه، خروجی نداشت. مثل دانشگاههامون که خروجی نداره. فقط ورودی داره.
برید. عیبی نداره. اما آدم باشید برگردید.
نرید شبیه این جنوبشهریها که پاشون به کارگر شمالی هم باز شه، دیگه یادی از بچهمحلهای قدیمشون نمیکنند.
برید بابا. ولی زود برگردید. درس بخونید. عیبی نداره. درس بخونید آدم شید. اما آدم باشید و برگردید.
از دوربینهای فرودگاه بینالمللیمون پنهون نیست، از شما چه پنهون، هر دفعه میرم، اگه برم، اگه بتونم برم، واسه بدرقه یکی، که بذاره بره و خودش رو راحت کنه و ما رو ناراحت، یه گوشه میرم روم به دیوار، گلاب به روتون، به نشونه اعتراض، همونطور سرپا... بله... جیش... بله... همهچی ریشه در کودکی داره. نمیشه که دوستای قدیمیت بذارن برن و تو هیچ کاری نکنی. اعتراضی چیزی. به خودشون که نمیشه چیزی گفت، دم آخری. تازه خوشگل و خوشتیپ هم کردند، بخوره تو سرشون ولی، که میخوان سوار طیاره شن برن فرنگ، بلکه یه جنس مخالف بشینه پیششون، تا اونجا جفتک عاطفی بزنند. بعد زرتی برسند به فرنگ، ببینند... اووووووف... بعد همونجا توی فرودگاه همدیگر رو بپیچونند و برند دنبال طالع فرنگیشون... بله.
آب فرنگه دیگه. هوای فرنگه دیگه. بخوری شل میشی دیگه برنمیگردی. برعکس آب و هوای خودمون. هر چی بیشتر بخوری، سفتتر میشی، موندگارتر میشی، کلهخرتر میشی... بله.
من با هر کی حال میکنم میذاره میره. دیگه با هیشکی حال نمیکنم. لازم باشه حال همهتون رو هم میگیرم که نرید. اگه فقط واسه این میرید که من باهاتون حال میکنم پیپی به این بخت و اقبال، به این رفاقت.
یه عمر واسه سلامتی سه کس اقدام کردیم. بیا. چی شد؟ رفیقا که گذاشتند رفتند فرنگ زندگی کنند. ناموسا که گذاشتند رفتند فرنگ درس بخونند. موند وطن. آخه، وطن بی رفیق و ناموس وطنه؟ والا. یه جای برهوته. خشک و خالییه.
سرزمین به این بزرگی، یکی باهاس باشه که چهارتا خاطره مشترک داشته باشی. نمیشه که هر کی خاطره ساخت، بزنه زیر میز و بازی رو به هم بریزه و بگه نه. من برم خارج. آخه رسمشه؟ شما فیلم ایرونی ندیدی؟ همه برا هم گوله میخورند؟ بیا و واسه من گوله نخور. من سپرت میشم. ولی پشت آدم رو هم خالی نکنید لامصبا. فیلم ایرونی چی پس؟ با این فیلماشون. چی یاد گرفتید پس؟ با این نوناشون. مگه نون و نمک هم رو نخوردیم؟ میشکنید میرید؟ برید.
بیا، نیما تو هم رفتی. باشه. برو درس بخون آدم شی. ولی آدم باش برگرد... ببین نیما، نیما دهقانی، خیلی خری برنگردی.