ابراهیم برای خدا به آتش زد
و من به آب و آتش میزنم برای خدا هم شده
تو را از زنی اثیری
به زنی تبدیل کنم که اثرش روی من
از برق چشمانم توی عکس دادگستری پیدا باشد
زنی نه برای پرستیدن
برای پرسیدن اینکه چرا هر روز دلم برای دستان پِرپِری مادربزرگ تنگ میشود
و چرا وقتی مرد
کاری از مجلس ختم و ختم قرآن برنیامد
مگر مادربزرگم ختم مهربانی نبود
و چرا درست بعد از مرگش که دنیا به آخر رسید
و همه در چشم من مردند
او در این رستاخیز دوباره زنده نشد
و صبح جمعه - یادم است درست صبح جمعه - برایم چای دورنگ دم نکرد و
صدام نزد پوریا، میخوای بخوابی، چایی دورنگ درست کردم برات مادر
عیسا کجاست برای زنده کردن یاد من در خاطر تو به خاطر من
به خاطر من معجزه کوچکی باید بشود
و کاهنان از کائنات باید بخواهند دست بجنباند
تا من از کاه کوه نساختهام
کوه به کوه برسد آدم به آدم
آدم به آدم باید برسد
تو باید به من برسی
من نیاز به رسیدگی دارم و اسمم را در دفتر سالخوردگان نوشتهام
نه در آسمانها نه در زمین
در جایی ساده و معمولی مثل همین کاناپه تختخواب شو
میگردم
زنی نه برای پرستیدن
برای پرسیدن اینکه فکر میکنی باران بیاید؟
چتر داری؟
امروز آشپزی میکنی؟
و دارم میروم کتابفروشی برات چی بگیرم؟
و این شال که داری میبافی کی تمام میشود
زنی برای شنیدن اینکه چای میخوری؟
و چرا برای نوشتن شعری برای من خودت را به آب و آتش نمیزنی
به آب و آتش میزنم
سیل دنیا را در برمیگیرد
کشتی نوح را قرض میکنم
بیا خودمان را میان حیوانات و پرندگان جا بزنیم
و به طبیعت برگردیم
و مثل دو پرنده روی شاخه درختی لانه کنیم
تو تخم بگذاری
روی تخمها بنشینی
من بروم سر کوچه گوجه بخرم برگردم تو تخمها را بشکنی املت بخوریم
میپرسی این جوک بود؟
بله. جوکی قدیمی
من معجزه بلد نیستم
ولی در فقدان خنده از صورت تو
عزا میگیرم
و زانوی غم به بغل میگیرم که جای تو خالی نباشد
انگار کشتیهام غرق شده باشد
و جوکی قدیمی را بین حرفهایی غمانگیز
تعریف میکنم
تا خندهات بگیرد
و نفهمی دلم گرفته است
و کشتیای که از نوح قرض کرده بودم به گل نشسته است
حالا یک کشتی به انبیا
حالا یک دل سیر خنده به عالم و آدم
و تو را به خودم
و خودم را به خدا بدهکارم
و دلم را گرو گذاشتهام
قیافهام شبیه طلبکارهاست
به آب و آتش میزنم که پارکی است در ابتدای بزرگراه حقانی
اما دیگر این بازیهای زبانی، این حرفها خنده ندارد و به خنده نمیافتی
باید معجزه شود
تا من به حالت عادی برگردم
به حالت عکسم توی پرونده دادگستری
و من به آب و آتش میزنم برای خدا هم شده
تو را از زنی اثیری
به زنی تبدیل کنم که اثرش روی من
از برق چشمانم توی عکس دادگستری پیدا باشد
زنی نه برای پرستیدن
برای پرسیدن اینکه چرا هر روز دلم برای دستان پِرپِری مادربزرگ تنگ میشود
و چرا وقتی مرد
کاری از مجلس ختم و ختم قرآن برنیامد
مگر مادربزرگم ختم مهربانی نبود
و چرا درست بعد از مرگش که دنیا به آخر رسید
و همه در چشم من مردند
او در این رستاخیز دوباره زنده نشد
و صبح جمعه - یادم است درست صبح جمعه - برایم چای دورنگ دم نکرد و
صدام نزد پوریا، میخوای بخوابی، چایی دورنگ درست کردم برات مادر
عیسا کجاست برای زنده کردن یاد من در خاطر تو به خاطر من
به خاطر من معجزه کوچکی باید بشود
و کاهنان از کائنات باید بخواهند دست بجنباند
تا من از کاه کوه نساختهام
کوه به کوه برسد آدم به آدم
آدم به آدم باید برسد
تو باید به من برسی
من نیاز به رسیدگی دارم و اسمم را در دفتر سالخوردگان نوشتهام
نه در آسمانها نه در زمین
در جایی ساده و معمولی مثل همین کاناپه تختخواب شو
میگردم
زنی نه برای پرستیدن
برای پرسیدن اینکه فکر میکنی باران بیاید؟
چتر داری؟
امروز آشپزی میکنی؟
و دارم میروم کتابفروشی برات چی بگیرم؟
و این شال که داری میبافی کی تمام میشود
زنی برای شنیدن اینکه چای میخوری؟
و چرا برای نوشتن شعری برای من خودت را به آب و آتش نمیزنی
به آب و آتش میزنم
سیل دنیا را در برمیگیرد
کشتی نوح را قرض میکنم
بیا خودمان را میان حیوانات و پرندگان جا بزنیم
و به طبیعت برگردیم
و مثل دو پرنده روی شاخه درختی لانه کنیم
تو تخم بگذاری
روی تخمها بنشینی
من بروم سر کوچه گوجه بخرم برگردم تو تخمها را بشکنی املت بخوریم
میپرسی این جوک بود؟
بله. جوکی قدیمی
من معجزه بلد نیستم
ولی در فقدان خنده از صورت تو
عزا میگیرم
و زانوی غم به بغل میگیرم که جای تو خالی نباشد
انگار کشتیهام غرق شده باشد
و جوکی قدیمی را بین حرفهایی غمانگیز
تعریف میکنم
تا خندهات بگیرد
و نفهمی دلم گرفته است
و کشتیای که از نوح قرض کرده بودم به گل نشسته است
حالا یک کشتی به انبیا
حالا یک دل سیر خنده به عالم و آدم
و تو را به خودم
و خودم را به خدا بدهکارم
و دلم را گرو گذاشتهام
قیافهام شبیه طلبکارهاست
به آب و آتش میزنم که پارکی است در ابتدای بزرگراه حقانی
اما دیگر این بازیهای زبانی، این حرفها خنده ندارد و به خنده نمیافتی
باید معجزه شود
تا من به حالت عادی برگردم
به حالت عکسم توی پرونده دادگستری