شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۸

مناظره در آسانسور

من تنها آسانسورچی دنیا هستم که قصه‌ی بالا و پایین‌رفتن‌هام رو براتون تعریف می‌کنم

.

قبل از آسانسورسواری

این آسانسور روی هوا است. قبلا هم گفتم الان هم می‌گویم. یک کسانی جلوی دهن من را گرفته‌اند که این برگ‌های تاریخ را منتشر نکنم. چه کسانی؟ گزارشگران تلویزیون و بیست و سی‌اینا؟ نع‌خیر. سرمقاله‌نویس‌ها و نویسندگان تلفن خوانندگان کیهان؟ نع‌خیر. خبرنویسان فارس؟ نخیر. به قول شاعر: «من از دست رقیبان چون بنالم داداش من؟ که با من هر چه کرد آن آشنا البته با حفظ موازین عرفی و اخلاقی جامعه کرد.» آقا جان، عموجان، مدیرمسوول‌جان، چرا اجازه نمی‌دهید از فضای باز، کاملا باز مملکت استفاده کنیم و خاطرات بالا و پایین کردن‌های‌مان را در این آسانسور برای ملت تعریف کنیم؟ چرا توی این اسناد تاریخی این‌قدر دست می‌برید و جعل تاریخ می‌کنید و تحریف می‌کنید وقایع را؟ درست است که من هم مورخ هستم، اما اسمم خسرو نیست. مراعات کنید لطفا.

طبقه‌ی هم‌کف؛ استقلال و سایپا

با توجه به این‌که فضای گفت‌وگو و اینا در جامعه ایجاد صدا، انواع صدا و در نتیجه جامعه‌ی چندصدایی را می‌کند، مدیریت محترم آسانسور، تفقد کرده، بذل و بخشش کرده، از کیسه‌ی خلیفه بخشیده و تصمیم گرفته برای خالی نبودن عریضه هم که شده، فضای آسانسور را در اختیار موافقان و معترضان قرار دهد که با هم به صورت پلی‌آف، فوتبال بازی کنند. در همین راستا بود که در آسانسور باز شد و آقا کواکبیان و آقا شریعتمداری وارد آسانسور شدند.
آقا کواکبیان در حالی که روی ماه آقا شریعتمداری را می‌بوسید گفت: «ای عامل فتنه.»
آقا شریعتمداری در حالی که آقا کواکبیان را با فوران عشق و دوستی به آغوش می‌کشید گفت: «ای دروغ‌گو.»
آقا کواکبیان در حالی که به زور شیرینی می‌گذاشت دهان منور آقا شریعتمداری گفت: «من سند دارم... دروغ‌گو خودتی.»
آقا شریعتمداری در حالی که تاجی از گل بر سر آقا کواکبیان می‌گذاشت گفت: «همه‌ش طبق نقشه بوده... همه جاسوس آمریکان... البته بلانسبت شما، دورت بگردم، ولی همه‌تون سر و ته یک کرباسید... همه‌تون ایادی اجنبی هستید.»
آقا کواکبیان در حالی که دست و پای آقا شریعتمداری را طلا می‌گرفت گفت: «شما که علم غیب داری و پیشگویی چرا یک هفته قبل نگفتی که این جاسوس‌ها ردصلاحیت بشند و فقط خودتون بمونید و لاغیر.»
آقا شریعتمداری در حالی که لبخندی به قاعده می‌زند می‌گوید: «دارم برات.»
مجری که گل از گلش شکفته به دوربین لبخند می‌زند و می‌گوید: «دیدید که آقا کواکبیان هم با حرف‌های آقا شریعتمداری موافق است. منتها می‌گوید چرا سران فتنه جریان خودشان را از جاسوس‌ها جدا نمی‌کنند.»

طبقه‌ی اول؛ بایرن مونیخ و شموشک
در همین راستای بالا بود که در باز شد و آقا جواد اطاعت و آقا زاکانی وارد آسانسور شدند. آقا اطاعت که به عنوان لژیونر چند وقت پیش و در فصل نقل و انتقالات از اعتماد ملی به بنیاد باران رفته، با توپ پر وارد زمین سبز آسانسور شد و به صورت حداکثری به دروازه‌ی حریف حمله کرد.
شاید به همین خاطر بود که داور مسابقه، یعنی آقای مجری که قرار بود بی‌سر و صدا گوشه‌ی آسانسور بایستد، به عنوان دروازه‌بان و مدافع تیم آقا زاکانی ظاهر شد. زاکانی که در این چندماه مدت زیادی روی نیمکت نشسته بود نه دفاعی بازی کرد و نه تهاجمی. اما هر بار که توپ افتاد دستش، زد زیر توپ و توپ را به اوت فرستاد. آقای مجری که دلش برای آقا زاکانی شکسته بود خودش به تنهایی مثل یک داور عادل به دروازه‌ی آقا اطاعت حمله کرد.
حالا این‌ها هی توپ را شوت می‌کنند این طرف و آن طرف. تماشاچی‌هایی که در آسانسور رفت و آمد دارند و این مناظره – فوتبال را می‌بینند زیر لب به قضایای غیرافلاطونی اگزوز خاور و شیر سماور و برگزارکنندکان مسابقه اشاره می‌کنند.

طبقه‌ی دوم؛ گل کوچیک در زمین خاکی
در راستای بالا که تیم آقا زاکانی و آقای مجری و آقا ضرغامی‌اینا، همه با هم، شونصد – هیچ زمین مسابقه را ترک کردند و تماشاچی‌ها در طول هفته شعار می‌دادند: «شونصدتایی‌هاش.. شونصدتایی‌هاش... » آقا ضرغامی و شرکا عقل‌شان را یک‌کاسه کردند و تصمیم گرفتند مسابقات را از حد بوندس لیگا، در حد مسابقات گل کوچیک که در زمین‌خاکی‌های کیلومتر 24 جاده‌ی قلی‌آباد کتول برگزار می‌شد، بالا (یا پایین؟ ما نمی‌دانیم.) بکشند.
شاید به خاطر این تصمیم‌ها و چیزهای دیگری که روح ما خبر ندارد، بود که در آسانسور باز شد و با حضور افتخاری آقا بجنوردی و آقا حسینیان بازی دوستانه‌ای که نیم ساعت هم وقت اضافه آورد، برگزار شد. در فاصله‌ی این بازی، آقای مجری که از هیجان بازی راضی نبود و لبخندش کم شده بود، یک ربعی چرت زد.

طبقه‌ی سوم؛ فیفا دوهزار و چند

کار که به گل کوچیک و زمین خاکی کشید، آسانسور خلوت شد. تماشاچی‌ها و باقی مسافران آسانسور هم که دیدند کار از بوندس لیگا در حد بازی‌های تیم لوله‌پولیکای قلی‌آباد سفلی، نزول کرده، بی‌خیال پیگیری مسابقه شدند و باز کامپیوترهاشان را روشن کردند، کانکت شدند و فیلترشکن را راه انداختند و بازی فیفا دوهزار و چند را به صورت آنلاین ادامه دادند.

.

منتشرشده در هفته‌نامه‌ی چلچراغ، ستون آسانسورچی، شماره‌ی
376