یك گزارش دیروز در روزنامهای منتشر شده كه ما یك كارگروه تخصصی از روزنامهنگاران تشكیل دادیم و داریم بررسی میكنیم این گزارش عاشقانه است؟ لاو استوری است؟ تخیلی است؟ اشكها و لبخندهاست؟ قسمت دوم اجارهنشینهاست؟ ادامه قصه پرین است كه در فقر و نداری پشت پاریكال - داخل گاری - میخوابید؟ بیایید با هم خلاصه این گزارش را بخوانیم. توضیحات توی پرانتز را ما دادهایم. (مثل این!) تا یكی، دو پاراگراف دیگر هم نمیگوییم این گزارش درباره كیست تا غافلگیر شوید. (هشدار: در این گزارش عجیب همه علامت تعجبها را روزنامه گذاشتهاست.)
موضوع انشا: یك روز بارانی را توصیف كنید
باران رحمت از آسمان مهر فرو میبارد تا چهره پرغبار شهر، جلوهای غیر از آنچه به نظر میرسانند (شهر به نظر میرساند یا میرسانند؟ در این جمله یا شهر جمع بسته شده یا شهر آدم حساب شده یا با شهر رودربایستی دارد گزارشنویس.)، به خود بگیرد. بوی نم و اكسیژن (اكسیژن از این به بعد جزو گازهای نانجیب و بودار محسوب میشود.) فضا را پر كرده و دلنگرانی ما برای دیر رسیدن، در میان ترافیك و رقص قطرات عطوفت خداوندی گم میشود (هنگام نوشتن این انشا لابد این ترانه از هدفون پخش میشده: این دقیقهها ثانیهها به جون من نیش میزنن... هی صحرای پشت عمرم رو خیش میزنن وای خیش میزنن...). بیقرار برای رسیدن به مقصد، لحظهشماری میكنیم. (صدای هدفون: چشمانتظارم نذار تاریك و تارم نذار...)
موضوع انشا: یك انشا بنویسید كه شوكه شویم
سركوچه روی دیوار نوشتهاند «مرگ بر منافق». شعارها به ما میگویند كه درست آمدهایم. (چی؟)
موضوع انشا: خلاصه سریال بیخانمان را بنویسید
آیا اینجا ساختمانی است كه مرد ساكت اما پر خبر این روزهای ایران، در آن زندگی میكند؟! (به نظر شما چه كسی اینجا زندگی میكند؟ فرجالله سلحشور؟ مسعود دهنمكی؟ علیرضا افتخاری؟ شیث رضایی؟ اسفندیار رحیممشایی؟) وارد منزل میشویم و اینجاست كه بهت و حیرت بر سرگشتگی ما میافزاید. اینجا هیچ چیزش به شنیدهها نمیخورد. این ساختمان منزلی است كه مهندسمشایی در آن سكنی دارد. (درست حدس زده بودید؟) نكته باور نكردنی، ساختمان نیست بلكه مستاجر بودن ایشان است. (جان؟ قرار بود كه همه خانهدار شوند. ما كه روزنامهنگاریم و ثبات شغلمان مثل كارگرهای روزمزد و قراردادی روی هواست. چطوری رییس دفتر رییسجمهور كه 16 شغل دارد، هنوز مستاجر است؟)
موضوع انشا: یك انشای تخیلی بنویسید
چقدر رهن؟ چقدر اجاره؟
2 میلیون رهن، 80 هزار تومن اجاره. (جان؟ واقعنی؟ جدنی؟ واحد پول شما چیست؟ دلار؟ یورو؟ پوند؟ تخیلی؟ بیزحمت مشایی را بلند كنید از آنجا، ما هر اتاقش را 10 تومن 500 اجاره بدهیم برایتان. دستكم چند خانوار هم سرپناه پیدا كنند.)
بالاخره نگفتید جناب مهندس میلیاردر ما! چقدر اجاره میدهند؟
اولش یك میلیون دادند... بعد یك میلیون به رهن اضافه كردند... پولشان خیلی بركت دارد. (هركس كراماتی دارد. آقای مشایی هم پولشان بركت دارد. یك مدت هم وام میدادند به هنرمندان. یادش به خیر.)
- میگویند ایشان به علوم غریبه مسلط بوده و پیشگوییهای عجیبی دارند؟
اگر بود كه ایشان تا حالا صاحبخانه شده بودند. (از ما جوانان كه گذشت و فقط باید آه بكشیم. به علوم خفیه هم كاری نداریم. اما امیدواریم مشكل بیكاری، تورم، گرانی و... حل شود و دستكم مسوولان رده اول كشور بتوانند یك آپارتمان نقلی – حتی اگر شده با وام و قرض و قوله - بخرند. مباركشان باشد.)
منتشرشده در روزنامهی اعتماد، دورهی جدید، ستون کاناپه، 23 آبان 90، شمارهی 2310
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)