1
2
یک روز صبح همین که گره گوار سامسا از خواب آشفتهای پرید، در رختخواب خود به گودری تمام عیار عجیبی بدل شده بود.
2
گوگلریدر و گودر همینطوری و درست از یک صبح که کاربران اینترنت ایران از خواب آشفتهای پریده بودند یا از آشفتگی خوابشان نمیبرد مخاطب جدی پیدا کرد. روزهایی که تیتر روزنامهها شد: «فیسبوک هم فیلتر شد» و با کلیک روی فیسبوک به در بسته میخوردی، کاربران را به جستوجو واداشت.
- «راستی این سایته چی بود؟ گودر؟ چی کار میشه توش کرد؟»
و گودر دهان به دهان چرخید. وبلاگهایی برایش آموزش نوشتند. شخصیتهای حقیقی و اسم و رسمدار تویش "بولد" شدند و ورود هر "شخصیتی" به گودر تبدیل به یک بمب خبری میشد.
3
همانطور که کوکاکولا با تبلیغاتی بیپایان مصرف نوشابهای به نام کوکاکولا را جزئی جداییناپذیر از زندگی انسان امروز معرفی کرد، گودریها نیز در موقعیتی همسان با مثال فوق قرار گرفتند. آیا گودر مزیت خاص و روشنفکرمآبانهی اینترنت بود که افراد خاص به آن توجه میکردند و درک آن برای دیگران، مثلا کاربران فیسبوک، سخت بود؟ آیا گودر کردن پز روشنفکری بود؟ آیا این پز جایگزین پزهای سخت دیگر شده بود؟ مثلا پز کتابخواندن پز پردرد سر و زمانبری است. آدم باید بنشیند یک گوشه صد صفحه کتاب بخواند تا تازه بگوید مثلا یک سوم فلان رمان را خواندهام. اما گودر کردن و گودر صفر کردن تمام زحمت را روی دوش انگشت اشارهی آدم میانداخت، زحمت فشار دادن و تقه زدن روی موس. هر تقه؛ یک لایک.
4
هر تقه، یک لایک. هر لایک هم مثل اوج و فرود نوار قلب نشان حیاتی کاربر گودر بود. هر لایک و هر شِر هم به خودش اطمینان حیات میداد، هم به دوستان گودریاش دلگرمی اینکه هنوز همسایهی ما نخوابیده و کسی هست که حواسش به ما باشد حتا اگر حواسش به ما نباشد.
5
مسالهی لایک، مسالهی کامنت، مسالهی شِر، مسالهی شِر کردن با نوت.
اینها اگر روزی به خودی خود در دیگر سایتها ارزش یکسان و برابری میداشتند در گودر ایرانی معنای دیگری پیدا کردند. مثل تفاوت رفتار و گفتار و پذیرایی و سرویسی که در مجلسهای مختلف در نقاط مختلف شهر به مدعوین داده میشود.
کامنتهایی که زیاد به چشم میآمد: «نمیخواستم لایک بزنم، اما زدم به این خاطر که...»
«این رو شِر کردم اما لایک نمیزنم تا بدونید که...»
«این رو نت نوشتم تا گفته باشم که در این زمینه...»
اهمیت شهروند-رسانه و اهمیت شهروند-خبرنگار و تاثیر آن در تبدیل کاربر سادهی اینترنتی، به کاربری هدفمند و شخصی که برای حضور خود حتا به شکل مجازی ارزش مستقل قائل میشود از مهمترین و ظریفترین تاثیرهای اجتماعی چندسال اخیر بر فضای مجازی و به همین ترتیب تاثیر و کشف اثرگذاری قوی فضای مجازی بر فضای حقیقی بوده و است.
6
دوستان زیادی در گوگلریدر دارم که حالا نمیدانم آنها را کدام گوشهی اینترنت دوباره پیدا خواهم کرد. اما برای من، همانطور که کافه نادری و کافه شوکا تعریف خاصی از پاتوق دارند و من هم گاهی بهشان سر میزنم و چایام را آنجا مینوشم، کافههای امروزیتر، شلوغتر و مدرنتر هم پاتوق محسوب میشوند و در ماهیتشان فرقی با هم ندارند. اما این طبیعی است که هر کسی برای خودش پاتوق خاص خودش را تعریف میکند و میپسندد اما معنایش این نیست که با انتخاب یک کافه به عنوان پاتوق ارزش پاتوقها و کافههای دیگر را از بین برده است. گودر و فیسبوک مثل اورکات و سیصد و شصت و دیگر سایتها، فقط پاتوقهایی هستند که آدم یا در آنها پاگیر میشود یا نه. یا دوستان و حلقههایی پیدا میکنی که باهاش اخت شوی یا نه.
به نظرم گاهی رفتار ما در اینترنت دقیقا شبیه آن نگاهیی است که میتوانند منجر به حذف جریان یا شخصی حقیقی شوند و ما رفتار آنها را دقیقا به خاطر همین نگاه حذفیشان نقد میکنیم.
7
یک روز صبح همین که گره گوار سامسا از خواب آشفتهای پرید، در رختخواب خود به فیسبوکی تمام عیار عجیبی بدل شده بود که برایش فرقی نداشت سر از گودر دربیاورد یا فیسبوک یا پلاس. همین که از خواب آشفتهاش پرید و دید هنوز کانکت است برایش کافی بود.
منتشرشده در هفتهنامهی همشهری جوان، شمارهی 336
در پروندهای برای خداحافظی با گوگلریدر.