پنجشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۰

رفتن جن در اقتصاد، خوابیدن بختک بر سیاست!

محسن خلیلی عراقی، که استثنائا ربطی به سیاست ندارد و به آبگرمکن بوتان ربط دارد و ریشش سفید است، آمد روی کاناپه نشست و گفت: «در قدیم وقتی کسی مریض می شد او را کتک می زدند تا جن از بدنش بیرون برود و خوب شود. این همان کاری است که امروز با تولید انجام می شود.»
گفتیم نمردیم یکی آمد و حرف دلش را ریخت روی داریه. اما چندتا نکته جنی.
 
نکات اجنه 
- ما نفهمیدم جن دقیقا کجا رفته. توی تولید؟ توی تولیدکننده؟ توی مصرف‌کننده؟ الان کی را دارند کتک می‌زنند که جن ازش دربیاید؟ الان تولیدکننده زیر چک و لگد است؟ مصرف‌کننده زیر مشت و مال است؟ "تولید" زیر این شتری است که در خانه‌ی بورس و کشاورزی و معادن و شیلات و فرهنگ و اقتصاد و چی و چی نشسته بوده و حالا آمده و روی تولید نشسته است؟
 
- اگر واقعا جن رفته باشد توی تولید و جاهای دیگر چی؟ آیا آن موقع ما نادم و پشیمان نمی‌شویم که با جن‌گیرها و دعانویس‌های منسوب به جریان شترسواری که دولا دولا نمی‌شود بد برخورد شده و نباید دستگیر می‌شدند؟ جدنی و واقعنی عرض می‌کنم. شاید واقعا جن رفته توی چرخت صنعت و اقتصاد مملکت و باید واقعا آینه گرفت جلوش و اوراد خواند و کندر دود کرد که جن بی‌مروت بکشد بیرون و برود.
 
- اگر واقعا بختک افتاده باشد و خوابیده باشد روی اقتصاد ما، چه کار باید بکنیم؟ آیا آن موقع به صرافت این نمی‌افتیم که کاش شایعه‌های دور و بر اسفندیار رحیم مشایی جامه‌ی واقعیت بر تن می‌کرد و مشایی مجهز به طلسم‌شکن اقتصادی و باطل‌السحرهای دیپلماسی داخلی و خارجی بود. جدنی و واقعنی می‌گویم.
 
- نکته‌ی دیگر هم این‌که اگر باز هم فرضیه جنی شدن اقتصاد را درست بدانیم، آیا موقعش نشده که به قزوین رفته و خدمت چند آینه‌بین کاربلد برسیم و از آن‌ها بخواهیم در آینه ببینند این 3000میلیارد تومان الان کجاست؟
 
- در ضمن این همه اکابر راست سنتی و راست افراطی و راست مدرن و راست چپکی و راست کجکی و راست متمایل و راست ناراست و راست روراست و راست راست و راست سرراست و دیگر طیف‌های سیاسی محافظه‌کار می‌خواهند پایداری کنند و هی پافشاری می‌کنند اکابر و اصاغر راست با هم دوست شوند و متحد، خب نمی‌شوند. زورکی که نیست. شاید برای این‌ها هم دعایی چیزی گرفته باشند. پیشنهاد ما این است که حالا که تا قزوین می‌رویم تا آینه‌بین 3000میلیارد تومان را پیدا کند، یک تک پا هم تا ساوه برویم تا دعانویس وردی بنویسد که مهر محافظه‌کاران به دل هم بیفتد و به اتفاق و اتحاد برسند. این هم از این.
 
- یک مشکل هم حضور اصلاح‌طلبان (کدام اصلاح‌طلبان؟ ما نمی‌دانیم.) در انتخابات پیش رو است. یعنی یک طوری شده که با دست پس می‌زنند که اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس شرکت نکنند، از آن طرف با پا پیش می‌کشند که اگر اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت نکنند مردم بیایند به کی رای بدهند؟ برای حل این مشکل محافظه‌کاران هم ما پیشنهاد می‌کنیم حالا که تا قزوین برای آینه‌بین و تا ساوه برای دعانویس می‌رویم یک سر هم برویم تا یزد تا یک رمال هم رمل بیندازد و ببینند می‌تواند اصلاح‌طلبان را طلسم کند که طلسم اختیار شوند و هر وقت گفتند بیایند وسط و هر وقت گفتند بروند کنار و صداشان هم درنیاید.
 
- یک مشکل دیگر روزنامه‌نگاران هستند که انتقاد می‌کنند و مو را از ماست می‌کشند و اصلا مراعات نمی‌کنند و کارشان استخوان در گلوی عملکرد مسوولان است. برای حل مشکل روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی پیشنهاد می‌کنیم حالا که تا قزوین برای آینه‌بین و تا ساوه برای دعانویس و تا یزد برای رمال می‌رویم تا مشکلات مملکت را حل کنیم، یک سر هم به یک شهر بین راه بزنیم و یک فال‌بین درست و درمان پیدا کنیم که یک دعایی چیزی بنویسد یا چیزی بدهد چیزخور کنیم روزنامه‌نگاران را که جز در منقبت رفتار مسوولان و جز در حلوا حلوا کردن گفتار قشنگ دولتمردان ننویسند. یعنی طوری چیزخور شوند که کور محبت شوند و جادوی عشق. طوری که هیچ جادوگری نتواند طلسم‌شان را بشکند. بله. این طوری که روزنامه‌نگاران گزارش لاو استوری بنویسند و سرمقاله‌ی از نوع "من رو با خودت ببر فقط همین"، دیگری در مملکت مشکلی گزارش نمی‌شوند و همه چیز گل و بلبل می‌شود.
 
 
 
 
 
منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، دوره‌ی جدید، ستون کاناپه، 26 آبان 90، شماره‌ی 2312
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)