
: «درخصوص علاقه احمدینژاد به مشایی باید بگویم این علاقه همچون مادری است که پسرش دلداده دختری شده که هیچ سنخیتی با هم ندارند و مادر مستاصل شده که دختر چه جادو و جنبلی کرده. در حالی که جادویی در کار نیست و محبت و اطاعت باعث دلدادگی است.»
به کوچکزاده گفتم: «میفهمم. میفهمم. میخواهی بگویی همدیگر را دوست دارند و به هم حالت دلدادگی دارند؟» و اشاره کردم به بچههای تحریریه و گفتم: «دیدید دموکراسیبازی هم بد نیست. بفرما. سوژه از این بهتر؟ الان فکر کنید علی مطهری یا حسینیان را آورده بودم روی کاناپه. کجا همچین سوژهی صداداری تولید میکردند؟» و رو کردم به کوچکزاده و گفتم: «راحت باش. ریلکس کن و هر چی دراینباره توی ذهن داری بریز بیرون.»
کوچکزاده ریلکس کرد و ذهنیاتش را ریخت بیرون: «بهترین دلیل علاقه احمدینژاد به مشایی، خدمتی است که وی در طول شبانهروز به احمدینژاد میکند.»
ما پرسیدیم: «واقعنی راست میگویی؟ نه اینکه بخواهیم توی زندگی مردم دخالت کنیم. اما چه خدمتی مثلنی؟»
کوچکزاده گفت: «بارها با گوش خود شنیدم که احمدینژاد میگفت مشایی از صبح تا نیمهشب کار میکند...»
گفتم: «این که چیزی نیست. من یک دوستی داشتم شبکار بود. از نیمهشب تا صبح کار میکرد.»
کوچکزاده گفت: «بله. خلاصه مشایی از صبح تا نیمهشب کار میکند و در آخر هم از احمدینژاد میپرسد کار دیگری نداری؟»
من گفتم: «میفهمم... میفهمم... شاید نمیخواهد کاری زمین بماند. شاید دوست دارد هر چی کار زمین است بردارد و انجام دهد. اصلا حالا یک نفر است که هر کاری می کند – برای مملکت – شما چی کار به این کارها داری؟ چرا نمیگذاری مقامات به کارهای شخصی و عالمالمنفعهشان برسند. چه عیبی دارد آقای مشایی تا نیمهشب کار کند مردم احساس آرامش کنند و لذت ببرند؟ چرا این قدر به این رحیم مشایی که صبح تا نیمهشب مثل رحیم مشایی دارد کار میکند گیر میدهید؟ (ما نمیدانیم.)»
کوچکزاده روی کاناپه و در آخر اضافه کرد: «همینطوری. امروز از صبح تا نیمهشب کار کردم. شما کار دیگری نداری؟»
گفتم: «جان؟ نه خیلی ممنون.»
گفت: «من بروم پس.»
گفتم: «از کنار برو.»
کوچکزاده از کنار رفت.
اپیزود دوم: صادق محصولی
کوچکزاده در پاسخ به سوالی درباره سرمایه صادق محصولی و علت حضور وی در جبهه پایداری خیلی منطقی توضیح داد: «منطق این سؤال زیر سؤال است.»
ما گفتیم: «با این منطقی که داری و این فرمولی که به ریاضیات اضافه کردی، بعید نیست امسال نوبل ریاضی را بدهند به شما.»
گفت: «اگر کسی امروز بپرسد چرا با محصولی همراهی میکنی خواهم گفت بر اساس داشتههای خود و نه بر اساس گفتههای برخی سایتها. با او همکاری میکنیم و بر این همکاری افتخار میکنیم لذا منطق ما این است.»
گفتم: «امروز منطق زیاد مصرف کردی. این حجم رفتار منطقی به آدم فشار میآورد. شب که رفتی خانه دوباره ریلکس باش و استراحت کن.»
منتشرشده در روزنامهی اعتماد، دورهی جدید، ستون کاناپه، 21 آبان 90، شمارهی 2308
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)