سه‌شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۹۰

علاءالدین دود می‌کند

علاءالدین آن زمان که ما بچه بودیم و جنگ بود، غذا و خانه‌مان را گرم می‌کرد. البته آن زمان که بچه بودیم یک علاءالدین دیگر هم بود که تلویزیون نشانش می‌داد و با غول چراغ جادو در ارتباط بود. الان ولی غول چراغ جادو با اسفندیار رحیم مشایی در ارتباط است. خلاصه حالا که بزرگ شده‌ایم کارکرد علاءالدین گویا عوض شده است. آن زمان‌ها علاءالدین، عالی‌نسب‌اش معروف بود. الان یک علاءالدین بروجردی داریم که علاءالدین عالی‌نسب نیست و نماینده مجلس و رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس است. این علاءالدین بر خلاف علاءالدین زمان بچگی ما که مردم و جنگ‌زده‌ها را گرم می‌کرد، گویا فقط به گرم کردن خودش و حوزه‌ی انتخابیه‌اش مشغول است و از طرفی ما نمی‌دانیم علاءالدین در مجلس با چراغ جادو در ارتباط است یا با اسفندیار رحیم مشایی و گروه اقتصادی امیر منصور آریا. حالا ببینیم قضیه‌ی علاءالدین و چراغ جادو و مجلس و سربرگ و غیره چیست؛
 
علاءالدین در انباری
به همین مناسبت یک نماینده‌ی دیگر در پاسخ به این پرسش که آیا بروجردی (علاءالدین‌شان) واقعا در بازداشت به سر می‌برده است یا خیر؟ به خبرنگار ما گفت: «خود بروجردی در کمیسیون امنیت ملی در این ارتباط گفته که قاضی پرونده وی را فرا خوانده و در مورد کارهایی که انجام داده از وی سوال شده است، اما اینکه این پرسش و پاسخ چه میزان طول کشیده مشخص نیست.»
 
کاناپه: الان یادمان افتاد علاءالدین (منظورم بروجردی‌اش نیست، عالی‌نسب‌اش است) در حال حاضر در انباری است.
 
علاءالدین دود کرد
البته این‌که علاءالدین چه کارهایی انجام داده ما خبر نداریم. اما کلاغه خبر داد که: «بروجردی با استفاده از سربرگ کمیسیون توصیه‌هایی را در جهت حمایت از گروه اقتصادی امیر منصور آریا (که در پروژه‌ی 3000 میلیارد تومان اختلاس شاغل بوده‌اند!) انجام داده که این امر کفایت می‌کند وی از ریاست کمیسیون استعفا کند.»
 
کاناپه: الان یادمان افتاد که وقتی بچه بودیم علاءالدین بعضی موقع‌ها خوب نمی‌سوخت و دودش در می‌آمد. مادربزرگ‌مان برای این‌که دود علاءالدین به چشم کسی نرود یک پوست پرتقال می‌گذاشت روی آن تا بوی پرتقال دود علاءالدین را لاپوشانی کند.
 
علاءالدین خاموش نیست نفت ندارد
علاءالدین بروجردی که معلوم نشد پرسش و پاسخش با قاضی پرونده چقدر طول کشیده است، خسته روی کاناپه نشست و گفت: «من و فرزندانم هیچ نقشی در فساد مالی اخیر نداریم.»
ما گفتیم: «می‌فهمم. می‌فهمم.»
علاءالدین گفت: «معتقدیم مقصر اصلی این حادثه را باید اعدام کنند.»
ما گفتیم: «چه خشن.» و توی علاءالدین داخل روزنامه نفت ریختیم و روشنش کردیم.
سپس به علاءالدین گفتیم: «علاءالدین الان دیگر هوا سرد شده، اگر موافقی علاءالدین را روشن کنیم گرم‌مان شود. کاش تو هم روشن حرف می‌زدی که سردت نشود. روشن شدی؟»
 
علاءالدین روشن نشده بود. فتیله‌اش پایین بود. ما هم فتیله‌مان را می‌کشیم پایین و سر و ته کاناپه‌ی امروز را همین جا هم می‌آوریم. 
 
 
 
 
منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، دوره‌ی جدید، ستون کاناپه، 10 آبان 90، شماره‌ی 2300
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)