چهارشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۹۰

مادر رجب از بی‌ادبی در تلویزیون می‌گوید

مادر رجب زنگ زد و گفت: «این شبکه‌های بی‌ناموسی ماهواره را مگر نگفتم از روی رسیور پاک کن، ننه؟»
گفتم: «فقط شبکه‌های حیات وحش و موسیقی را به نصاب محترم گفتم برای‌تان بگیرد. مشکلی پیش آمده؟»
گفت: «مطمئنی ننه؟ ولی توی برنامه‌های مستند حیات وحش هم از این چیزها نشان نمی‌دهد ها.»
گفتم: «بله.»
گفت: «راستی، مگر ماهواره‌ها را جمع نکردند؟ همین هفته پیش یک کماندو از دیوار رفت بالا و دیش را انداخت توی حیاط.»
گفتم: «چرا ننه. جمع کردند. ماهواره‌ی شما را هم جمع کردند. چی شده؟ جریان چیست؟»
مادر رجب گفت: «چطوری بگم ننه؟ روم نمی‌شود. نشسته بودم و داشتم فوتبال نگاه می‌کردم، که یک دفعه... چطوری بگم مادر... هر چی مسائل بی‌ادبی که حتا ماهواره هم نشان نمی‌دهد، وسط فوتبال، به صورت لایو، تلویزیون نشان داد. از خجالت آب شدم.»
گفتم: «ای وای من. بمیرم الهی. شما هم آن صحنه را دیدی؟»
مادر رجب گفت: «من تا همین دیروز پوستر شیث رضایی و محمد نصرتی را زده بودم به در حمام. از دیروز روم نمی‌شود به در حمام نگاه کنم، به تلویزیون که... چی بگم ننه.... وقتی یاد آن صحنه می‌افتم... اول غلامرضا رضایی سانتر کرد، بعد وحید هاشیمان با سر توپ را زد تو سر... بعد پرسپولیسی‌ها حلقه‌ی شادی درست کردند... که یک دفعه شیث رضایی وارد گود شد و از پشتش محمد نصرتی... بابا، آقای ضرغامی، تلویزیون داری برای خودت خوش به حالت، هر چه پخش می‌کنی ما مجبوریم نگاه کنیم خوش به حالت، ماهواره‌ها را جمع می‌کنند خوش به حالت، خب آقای ضرغامی، برادر من، یک علامت +16، یک علامت +18 بگذار کنار این مسابقه‌های فوتبال. بابا خانواده نشسته نگاه می‌کند. به جان رجب، ماهواره این چیزها را پخش نمی‌کند. بخواهد هم پخش کند می‌گذارد بعد از ساعت دو نیمه شب. بعد هم شما این‌ها را زنده پخش می‌کنی... مراعات خانواده‌ها را بکن.»
گفتم: «حرص نخور مادر. همین یک بار بوده از دست‌شان در رفته...»
مادر رجب گفت: «حرص نخورم ننه؟ همین یک بار بود؟ نبود که. شد نیمه‌ی دوم بازی. من از ترس کنترل تلویزیون دستم بود که اگر دوباره به صحنه رسید، سریع بزنم جلو... که دوباره توپ را سانتر کردند، هادی نوروزی توپ را زد تو گل. از آن طرف شبیه مسابقات کشتی‌کچ یهو مازیار زارع آمد از خرخره‌ی نوروزی گرفت خواباندش زمین...»
گفتم: «این قدر خشونت؟ ولی پخش صحنه‌های خشن از تلویزیون‌های خانوادگی ممنوع است.»
مادر رجب گفت: «کاش فقط موضوع پخش تصاویر خشونت‌آمیز بود ننه... کاش همین بود... یک دفعه از آن طرف نورمحمدی و زارع و نوروزی و کی و کی ریختند روی هم... چشمت روز بد نبیند... یعنی روم نمی‌شود بگویم... یک دفعه شیث رضایی از راه رسید و رضا نورمحمدی... ای وای من... چطوری بگم... بدبختی این‌قدر هول شده بودم که کنترل را سر و ته گرفته بودم، هر چه می‌زدم کانال عوض نمی‌شد. صحنه را تا آخر دیدم.»

گفتم: «بمیرم الهی. چه صحنه‌هایی را دیدی.»
مادر رجب گفت: «ببین ننه، رجب که نیست. تو جای فرزندم من هستی. خواستم خواهش کنم یا عزت‌الله ضرغامی را به عنوان رییس صدا و سیما بیاوری روی کاناپه و بگویی این بی‌ناموسی‌ها چیست که به صورت زنده پخش می‌کند، یا شیث رضایی و محمد نصرتی را بیاوری و از لحاظ فرویدی بررسی کنی ببینی جریان چیست.»
گفتم: «کاناپه را خانواده‌ها می‌خوانند. قلم هم حرمت دارد. مثل تلویزیون نیست که.»
مادر رجب گفت: «می‌فهمم ننه. فقط از قول من بنویس:
فرزندم رجب

ماهواره را این‌ها جمع می‌کنند
کی این‌ بی‌ادبی‌ها را جمع کند؟

قربان تو؛ مادر رجب




منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، دوره‌ی جدید، ستون کاناپه، 11 آبان 90، شماره‌ی 2301
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)